گفتاورد
عکس

هرشب میان مقبره ها راه میروم شاید هوای زیستنم را عوض کنم

گفتاورد
عکس

نگفتم که به آینه اتاقش که هرروز او را می‌بیند،حسودی میکنم. نگفتم به لباس هایی که بوی او را می‌دهد حسودی میکنم. نگفتم به سیگاری که میان لبانش می‌گذارد حسودی میکنم. نگفتم که به دوستانش که قدر او را نمی‌دانند حسودی میکنم. نگفتم به بالشش که سرش را روی آن می‌گذارد حسودی میکنم. نگفتم به عروسکی که موقع های دلتنگی بغلش می‌کند حسودی میکنم. نگفتم به لیوانی که هرروز با آن قهوه ای تلخ می‌نوشد حسودی میکنم. هیچ کدام از اینها را به او نگفتم. به او نگفتم اما خودش میداند، باید بداند،حتما فهمیده. چه کنم؟