من کلا مامانم از این خانم های ترسوی وسواسیه بعد یه روز مامانم رفته بود دکتر به دکتره گفت میترسم از اسکن دکتره با حوصله بهش توضیح داده که این پروسه ایه که قراره باهم طی کنیم، کامل آروم شد گفت: عه من فکر میکردم کامل میرم تو دستگاه ترسم ازون بود. این دکتره هم کرم درونش فعال شد، تختو تا ته برد تو گفت خب ببینین اینشکلیم اگه بود باز ترسی نداره مامانم فشارش رفت بالا از هوش رفت😐🤝
اگه احساس بلاتکلیفی داری، به خواهر شاه طهماسب صفوی فکر کن یه عمر تو اندرونی کاخ، تنها و مجرد موند چون شاه میخواست خواهرشو به عقد امام زمان دربیاره، امام هم که هیچوقت نیومد😐🤝
یارو میخواسته خو*کشی کنه، خودشو از بالای یه برج پرت کرده پایین. افتاده رو این بی ام و نه تنها زنده مونده، بلکه حالا باید خسارت ماشین رو هم بده😐😂
۱۳ سالگیم خیلی جدی با دخترخالم و یکی از دخترای فامیل قرار گذاشتیم از خونه فرار کنیم .خیلیم جدی گفتیم میریم یه شهر شمال خونه میگیریم با هم زندگی میکنیم پول درمیاریم:) خداروشکر دختر فامیلمون کنسل کرد گفت دلم برا مامان بابام تنگ میشه :)))
امروز یه پیرمردی تو بانک کارش اوکی نمیشد نشست برای کارمندا از جیبش گردو دراورد شکست میداد بهشون، کیوت ترین رشوه ای بود که دیدم :))
من یه خاله داشتم که شبایی که میموندم خونشون درس میخوندم یهو میدیدم ۴ صبح پاشده برام میوه و قهوه اورده. اسفند هزار و چهارصد رفت تو اتاق عملی که دیگه ازش بیرون نیومد؛ بعد اون هیچکس اونطور بیمنت دوسم نداشت🦋