
این یه شیوه مزخرفه ، که اگه کل کلاس خراب کرد ، بگی بهش: ربطی نداره خو باید میخوندی! اگه وضع کلاس خوب بود میگی : ببین اسون بوده!

۲. سختی روابط اجتماعی و انزوا ظاهر مؤدب مردم گاهی با فاصله عاطفی همراه است؛ یعنی لبخند میزنند ولی صمیمیت واقعی کم است. پدیدههایی مثل هیکیکوموری (گوشهنشینی مطلق در خانه) یا تنهایی سالمندان رایجاند. برقراری دوستی عمیق برای خارجیها معمولا سخت است.

۱. فرهنگ کار افراطی (過労 – کارووشی) بسیاری از افراد در ژاپن ساعتهای طولانی کار میکنند، حتی بدون دریافت اضافهکاری. مفهوم کارووشی (مرگ بر اثر کار زیاد) واقعا وجود دارد. مردم فشار روانی زیادی احساس میکنند و تعادل بین زندگی شخصی و کار تقریبا از بین میرود.

. تبعیضهای پنهان و نقشهای جنسیتی سنتی هنوز در برخی محیطهای کاری، زنان در رتبههای مدیریتی کمتر دیده میشوند. جامعه تا حدی مردسالار است و از زنان انتظار دارد نقش سنتی خانهداری یا «لطافت اجتماعی» را حفظ کنند. مهاجران آسیایی دیگر (مثلا چینیها یا کرهایها) گاهی تبعیض پنهان احساس میکنند.

۴. بروکراسی و سیستمهای قدیمی با اینکه ژاپن از نظر فناوری پیشرفته است، بعضی ادارات هنوز از فکس و مهرهای شخصی (هانکو) استفاده میکنند! کارهای اداری بسیار کند و پرکاغذ هستند. حتی بعضی بانکها هنوز فرمهای دستی و صفهای طولانی دارند.

۳. فشار شدید اجتماعی برای همرنگی (同調圧力) جامعه بهشدت روی «با قواعد بودن» تأکید دارد. متفاوت فکر کردن، پوشیدن لباس خاص یا رفتار غیرمعمول، اغلب باعث قضاوت دیگران میشود. خلاقیت گاهی قربانی انضباط اجتماعی میگردد

سکوت تو شب های من دلیل روشن بودن شمع های شهر خندم تویی، تویی اشکای من فقط ببخش اگه گاهی میخوام تنها بشم منی که آرزو هام افتاده از سرم دارم فحش میخورم از وجدان مسخرم تیکه پاره تر از این گل های پرپرم تو کودوم از این گلایی؟ رز، لاله، نسترن صدات ارکستر نت های حنجرست چشمات زیباترین استاد منطقست صدام زیر غمت افتاده از نفس کسی که منو بفهمه استاد فلسفست

Oh empty note Shadows of my past Made it to the end How could I ever know you? When you are miles and miles away How could I forgive myself? How blind and scared I was

این تهی شدن های بی انتها من خیلی چیزها را از شما می گیرند شاید مشکل من سرنوشت یا لبخند تو باشد چیزی در آن وجود دارد، کسی در هیچ چیز نیست Zamansız bu tükenişlerimin Senden çok şey götürüşleridir Benim derdim belki kaderimdendir, gülüşündendir Varda bir yok, yokta biri var گریه من گاهی آهنگ است گاهی اوقات درد در قفسه سینه ام وجود دارد من نمی گویم، آنها به هر حال نمی شنوند مرا ببوس، طعم خون را روی زبانم می چشم..

رد پای مهربانی نیست...نیست من تمام کوچه را گردیده ام سالها از بس که خوش بین بوده ام... هر کلاغی را کبوتر دیده ام وزن احساس شما را بارها... با ترازوی خودم سنجیده ام بی خیال سردی آغوشها... من به آغوش خودم چسبیده ام