
اهل چالش و این بازی ها نیستم اما اگه سوالی هست ◇ ◇ میتونی بپرسی اگرم سوالت پاییزه که پیویم بازه🍂
اهل چالش و این بازی ها نیستم اما اگه سوالی هست ◇ ◇ میتونی بپرسی اگرم سوالت پاییزه که پیویم بازه🍂
من همیشه سعی میکردم غم و ناراحتیمو ازت دور کنم،مسائل اعصاب خورد کن ، کارام ،تلاشای ناموفقم ، ببرمت پارک و شهر بازی با اینکه خودم خیلی وقته هیچ کدومو نرفتم ، شاید بیش از ۱۰ ساله !..دوست داشتم خوشحالت کنم با اینکه پولدار نیستم تا برات یه ساعت رولکس بگیرم ! ، قشنگه ،اون لحظاتی که پیش تو باشم.. تو بغلم آرومت کنم ، اشکاتو پاک کنم ، موهاتو نوازش کنم ، لالایی خوندنو دوست ندارم اما اگه تو دوست داشته باشی چرا .. ...
وقتی روح مهربونی داری، شوخ طبعی، نگرانشونی و رفاقتت بر اساس عقل و محبته. تو کسی رو از دست نمیدی. اونا تو رو از دست میدن!
فی الحال ،میتوان نتایج مکاتب فکری ماتریالیستی(ماده گرایی) و سکولاریستی (رویکرد این جهانی و صرفا مادی..)غرب متجدد رو مشاهده کرد...
اتاقم را مرتب کردم؛ حال ، تنها چیز نامرتب اینجا ،من هستم ... همواره،هر ساعت،هر روز،هر هفته.. و لحظاتی که به معنای زهرمار گذشت..
به نسبت و با اختلاف ،که تابحال این واژه رو فقط درمورد اهنگ تایم هنز زیمر اونم با تردید گفته بودم، . اما این موسیقی آرامشی عاشقانه به من داد! The Best of Hans Zimmer - Album by The City of Prague Philharmonic ...
مسخره است ، هر چند وقت یکبار یادم میرود ، که احساسات من جا و ارزشی ندارد ، همواره... . ♤ ، حسی شبیه به آهنگ Time.hanz zimer🎧
وقتی در آبی تا میان، دستی و پایی میزدم ♤ اکنون همان پنداشتم دریای بیپایاب را ♤ امروز حالا غرقهام تا با کناری اوفتم ♤ آنگه حکایت گویمت درد دل غرقاب را ♤ گر بیوفایی کردمی یرغو به قاآن بردمی ♤ کآن کافر اعدا میکشد وین سنگدل احباب را ♤ فریاد میدارد رقیب از دست مشتاقان او ♤ آواز مطرب در سرا زحمت بود بواب را ♤ «سعدی! چو جورش میبری نزدیک او دیگر مرو» ♤ ای بیبصر! من میروم؟ او میکشد قلاب را غزلیات سعدیست اما پیشنهاد میکنم موسیقی استاد شجریان رو هم حتمی گوش بدید..
From the daylight, runnin' from the daylight Oh, I love it and I hate it at the same time ظلم،نفرت و خشم ، حماقت و وطن فروشی ،مرگ رفاقت و تولد منفعت و خنجر ها...
من شما را بارها و بارها... لا به لای هر دعا بخشیده ام مقصد من نا کجای قصه هاست از تمام جاده ها پرسیده ام میروم باواژه ها سر میکنم دامن از خاک شما بر چیده ام من تمام گریه هایم را شبی... لا به لای واژه ها خندیده ام
رد پای مهربانی نیست...نیست من تمام کوچه را گردیده ام سالها از بس که خوش بین بوده ام... هر کلاغی را کبوتر دیده ام وزن احساس شما را بارها... با ترازوی خودم سنجیده ام بی خیال سردی آغوشها... من به آغوش خودم چسبیده ام
برای صحبت با یه انسانی باید خاص باشه ! اینطوری : سلام اونی که به دلیل وجودش، ماه فقط جرئت می کنه یه شب کامل بیرون بیاد🌌🌒