گفتاورد

هان ای طبیب عاشقان دستی فروکش بر برم تا بخت و رخت و تخت خود بر عرش و کرسی بر برم بر گردن و بر دست من بربند آن زنجیر را افسون مخوان ز افسون تو هر روز دیوانه ترم

گفتاورد

بیا تا گل برافشانیم و می در ساغر اندازیم فلک را سقف بشکافیم و طرحی نو در اندازیم اگر غم لشکر انگیزد که خون عاشقان ریزد منو ساقی به هم تازیم و بنیادش براندازیم

گفتاورد

صد سال ره مسجد و میخانه بگیری عمرت به هدر اگر دست نگیری بشمو سخن نغز تو از پیر خرابات ز هر دست که دادی ز همان دست بگیری