
یکی از غیر منتظره ترین اتفاقات زندگیم اون لحظه ای بود که فهمیدم معلم فارسی مون کیدرما میبینه...
یکی از غیر منتظره ترین اتفاقات زندگیم اون لحظه ای بود که فهمیدم معلم فارسی مون کیدرما میبینه...
دیشب داشتم اخبار میدیدم، یهو به خودم اومدم دیدم هیچکس خونه نیست،رفتم دیدم نشستن پشتبوم یه فلاکس چایم بردن... دارن با همسایه ها مو.شکای ایرانو نگاه میکنن تشویق میکنن(((:
یکی از همکلاسی هام بهم گفت«فکر کردی خیلی بامزه ای؟» حقیقتا خیلی بهم برخورد😔🤡*ناراحت شدم*
دبیر کار و فناوری میگه باید یه غذا درست کنید... «همچنین من بعد تلاش برای روشن کردن گاز تا چای دم کنم:» آخه زن، من چطور غذای قابل خوردن درست کنم😭
«علوم مرا درید» علوم خرسی درنده بود، و من شکارچی بدون اسلحه در اعماق جنگل... خیر نبینی حسینی*معلم علوم مون*با این سوال طرح کردنت...😭قرار بود بری تیمارستان اشتباهی معلم شدی!
ناظم مدرسه مون به شدت به «تنبیه برای همه، تشویق برای یک نفر» اعتقاد داره،یعنی اگه از بین 35 نفر 10 نفر ورزش نکنن،همه باید سه بار دور حیاط مدرسه بدویم...*حیاط مدرسه 4 برابر خود ساختمون مدرسه اس😭*
از مدرسه برگشتنی کم مونده بود ماشین بزنه بهم، سرم رو بالا اوردم... دیدم راننده معلم علوم مونه/؛