ولی من باختم؛با اینکه شانس داشتم..! درسته من هیچوقت باخت رو قبول نمیکنم..! ولی این یکی سخته؛قوی شدنم داره تموم میشه..:)
بعضی اوقاتی هست یهو دیدی بر فکر فرو رفتهای و عمیق داری فکر میکنی... با خودت چنین میگویی که کاش هیچوقت من نبودم..! شاید دنیا برای اطرافیانم خوب تر میشد..! اما در آنی از لحظه اون یه نفر یادت میاد و.. همهی احساساتت از بین میره و فقط لبخند میزنی...:)
دنبالت میگردم،در جنگل های دلم...! پیدایت نمیکنم،فرشتهی افکارم...! گر معلوم نیست تو در کجا ای...! پیدایت میکنم،فرشتهی زندگانی...! _لیانا؛
در دلم شادی ندارم...! حرفی برای گفتن ندارم..! آشکار شد در دلم شکوفه عشق...! ناپدید شد در دلم نشانه مهر...! _لیانا؛
بغض هرشب در گلویم.. فریاد ز اسمت میزند.. تو کجایی پروانهی شبم.. دلم تورا میخواند..! -لیانا؛
مروارید سفیدم تو دریا غرق شد...! آسمونم بی ستاره رعدوبرق شد...! موج مو قشنگت ترین جزرومد...! ~{K}~
گفت ای انسان نامرد چه شد ،شدی یک سنگ گفت: خسته از آدمای دنیا شدم آدمی لایق دنیا...! -Liyana _
روزی مثل همیشه بود.. با چشم های پوف کرده..! نرماله اگر تا ساعت های نصف شب گریه کنی همین میشود.. بگذریم..! پنجره اتاق را باز کرد.. آنی در لحظه تمام خاطرات با برادرش جلوی چشمش آمد... باز اشکی از گوشه چشمش غلتید..! سخت است نداشتن تنها کس زندگیش... ناگهان همجا تار شد..! دنیا در سرش ریخت... جسم کوچک و ریزش افتاد کف اتاق..!:) و هیچوقت بلند نشد...
کلمه قشاع رو برعکس کنید..! تو لغت نامه دهخدا یعنی دردی که درمانی ندارد..! آره دهخدا..آره!! راست میگی اینطوریه...:)!
ولی من فقط آدم خوبی بودم! من هیچوقت نمیخواستم تبدیل به یه تکه سنگ بشم...:) اما شما منو مجبور کردید.. و اینم طبیعه که اون آدم ساده قبلی رو بخواهید...!؛
در اولین دیدار بعد از چندسال... قلبش انگاری که هرآنی از لحظه میخواست از سینه اش بیرون بزند.. او هم هیجان زده شده بود !! چشمانش میلرزید.. اشکی از گوشه چشمش چکید.. اشک شوق بعد از چندسال دیدار... میخواست حرف بزند ولی درآنی از لحظه غیب شد !! فریاد کشید.. فریاد کشید و فریاد کشید...:)))
تلخ است اما شیرین و آرامش بخش!!! مانند شکلات تلخ... تلخه اما دوسش داری... زندگی هم مثل یک شکلات تلخه!!
آن کیست که دوسش داری ؟؟ آنی که تورا در شب های پر از غم تنهایت گذاشت؟؟ یا آنی که ارزشی برایش نداشتی!؟ تنها و خوشحال شو این حق توعه!!!
فرار میکنم از همهی شماها... چون آدمی ساخته اید که کسی باورش نمیشود! شما اون آدم پرانرژی که همیشه حرف میزد رو نابود کردید.. به جایش یه آدمی با چشم های خونی و دلی از جنس سنگ ساخته اید..!! متشکرم از شما...:)))
تنهام... جالب و یا عجیب نیست! همیشه تنها بودم و هستم ... فقط یه چندتا آدم تو زندگیم اومدن و رفتن.. قلبمو زخمی کردن و رفتن ، تبدیل به سنگ کردن و رفتن.. تنهایی برای من آرامشه..!
تموم شد! همهی منتظر شدنا همهی گوش به زنگ شدنا همهی دوست دارم گفتنا... تنها یک چیز مانده!! خاطرات! ((ناظر رد نکن خودم نوشتم همشو))