اینقدر بی کار بودم گفتم بیام براتون جوک بگم یه روز بابای ممد م.یمیزه و فقط دوستاش خبر دارن دوستاش از بین خودشون یکی رو انتخاب میکنن بره بهش بگه ولی بهش میگن طوری بگو که سکته نکنه این داداشمون زنگ میزنه به رفیقش ممد میگه الو ممد خوبی؟ ها ببین بابات گرمش شده بود بردیمش سرد خونه🤦🏻♀😂👌






