زندگی‌ام آنجایی شروع شد که تورا به دست طوفان سپردم

هر روز صبح که از خواب بیدار میشم، میرم سر گوشیم. به امید اینکه پیامی ازت داشته باشم. ولی مثل همیشه هیچی نیست. -سین زدی ولی جواب ندادی"آکیرا"

گاهی واقعا نیاز دارم بهش بفهمونم که "من با اعماق وجودم درکت میکنم و میخوام کمکت کنم. اما نمیدونم چطوری باید بهت بگم"

دارم فکر میکنم که زیادی برای واقعیت داشتن خوبه -کتاب لاک‌پشت روی لاک‌پشت

چرا باید گذشته‌ای رو فراموش کنم که برای من درس های گران‌قیمتی داشته؟ - کتاب سفر کوانتومی وال تنها

قلبم مالامال ع.شق است و در سینه‌ام سنگینی می‌کند. تابه‌حال نمی‌دانستم که انسان می‌تواند عشق را در جسمش هم احساس کند. -کتاب دزیره

اگه صبحا هوا سرد نبود و دلم نمیخواست برم زیر پتو بخوابم، زندگی قشنگ تر بود. در اون صورت با مدرسه هم مشکلی نداشتم

آنیا چگونه به وجود آمد؟