خاطره
یبار منو دوستام رفته بودیم کافه چهار نفر بودیم دوتا دختر دوتا پسر پسرا جدا از ما نشستن حالا بخاطر چی؟ بخاطر من اون شب کلا دیوونه شده بودم ما همه مون شیک شکلاتی سفارش دادیم و کافه اینطوری بود که میتونستی ببینی کسایی که نوشیدنی درست می کنن چیکار میکنن ، طرف داشت تو میکسر شکلات می ریخت بعد من داد زدم :هوی یارو شکلات بیشتر بریز بیشتر بیشتر بیشتر طرف داشت از خنده میمرد همچنین دوستای من هیچی دیگه