کافههای نرفته، کتابهای نخوانده، فیلمهای ندیده، آهنگهای گوش نداده، حرفهای نزده؛ ما پر از کارهای نکردهایم.
ناموسا یه بار بشینید با خودتون فکر کنید که چرا موقع خندیدن باید یکیو بزنید؟ پ.ن:من بیشتر خودمو میزنم🤣 اینقد محکم میزنم به پام که خندمو گاهی میخورم از درد
خواستم یادآوری کنم قرار بود تو تابستون زبانتونو قوی کنید و درسای ترم پیش رو مرور کنید و چندتا کورس آموزشی خوب ببینید و تکنولوژی جدید یاد بگیرید و صبحها هم پاشید برید ورزش کنید.
یادمه یه زمان عاشق درس خوندن بودم....از بیکاری برای خودم حتی تابستون کتابامو دوره میکردم...اما حالا؟!حالا که باید...حالا که مجبورم؟!بیخیال:)
این شبیه پای مرغ نیست؟!🤔🤔یه تیکه چوبه ولی... جالب بود برام دیروز وسط کلی مشغله و بدو بدو یهو وسط راه دیدمش شاد شدم😂🤝🏻 پ.ن:کیفیتو مجبور شدم بیارم پایین تا آپلود شه😔
از الان اولویت دادن رو یاد بگیرید تا بعدا اعصاب و روان خودتونو خانوادتونو فدای خوشحالی دوستاتون یا هر کس دیگه ای نکنید
این آدم حسابیهارو دیدین؟ داراییشون شخصیه و اهل شوعاف نیستن کاراشون برای تو چشم بقیه کردن نیست حـرفاشــون سـنده و مسئولیت پذیرن اهل سرک کشیدن و فضولی نیستن سرشون به کار خودشون گرمه سر وقتش خوش اخلاقن و سر وقتش ســختگیر رفتارشون متینه. سعی کنید اینجور آدمی باشید
تو چه میدانی شاید در سرش این چنین میگذرد:(یعنی براش اهمیت دارم؟دوسم داره؟کافی بودم ؟)بهش بگو کافی ک هیچ زیادم بودی این سوال ها ادمی را پریشان میکند اگر ارامشش برایت مهم است بگو بهش بگو ...هر کی دوست مادر پدر وووو
بیا همین فردا ادم اشتباه زندگیتو ،کسی ک میدونی داره بهت اسیب میزنه و ارامشتو گرفته رو از زندگیت حذف کن...ممکنه هر روز هم ببینیش اما دیگه اون اهمیت سابق رو برات نداره اون وقته ک میفهمی چ بار سنگینی از رو شونه هات برداشتی:)
اخرین روز مهرماه چهارصدسه.... تجربه تلخ یک خداحافظی.... امروز مجددا بهم یاداوری شد ک کودکیم واقعا تموم شده، یکی از همبازی های بچگیم ب دانشگاه رفت دیگری سخت مشغول درس چرا ک ب تازگی دبیرستانی شده،دیگری سرباز است و ان یکی هم بالاخره تصمیم گرفت از فرار از دانشگاه دست بکشد،درمیانشان یکی هم چهارسال دیگر دندانپزشک میشود ،یکیشان هم قصد مهاجرت دارد و و و هستند کسایی هم خبری ازشون ندارم...و من مبهوت اینکه کی و چطور اینقدر زمان گذشت!!
گفته بودی که چرا محو تماشای منی آنچنان محو که یک دم مژه برهم نزنی مژه برهم نزنم تا که ز دستم نرود ناز چشم تو به قدر مژه برهمزدنی «فریدون مشیری»
اگه کتابای طنز دوست داری و دلت ی رمان واقعی و خنده دار که فراز و نشیب های زندگی ی فرد رو نشون میده،میخواد من بهت پیشنهاد میکنم این مجموعه رو بخونی: ابنبات هل دار⬅️ابنبات پسته ای⬅️ابنبات دارچینی⬅️ ابنبات نارگیلی وووو در انتها ابنبات لیمویی 😻😻😻😻😻😻
همیشه ازین میترسیدم🤣تازهه من ی مدت خیلی خیلی زیاد از آمپول میترسیدم و فکر میکردم ی دست از اون سوراخ میاد و امپول میزنه