وقتی حالت بده و میری توی اتاقت؛ ولی خانوادهات(به خصوص خواهر و برادر) میان میگن:«خب حالا، لازم نیست سفره رو جمع کنی!»
وقتی همهی دوستات دارن درمورد یه گروه حرف میزنن؛ اما تو هیچ پیامی از هیچ پیام رسانی دریافت نکردی:
دفترچه خاطرات نیازی به جملات زیبا و ادبی نداره دوست من! اون فقط یه دوست مهربونه که به تمام حرفات گوش میده. بیاین حداقل پیش اون خودمون باشیم!🪿✨
یکی از خوبیای نویسنده بودن اینه که... پسری که دوسش دارم وجود نداره؟ پس خودم خلقش میکنم!✨🪽
شرایط دوستی با من اینطوریه که: ۱_بدنت باید گلس داشته باشه چون من وقتی هیجانی میشم دستم ناخودآگاه کتکت میزنه😟🤲🏻 ۲_ روی موهات حساسی؟ منه نه؟ پیش من نباید حساس باشی چون من هیجانی میشم بازم ناخودآگاه موهاتو میکشم😟🫶🏻 حالا خودتون تصور کنید دوست صمیمی من دیگه چیه که میتونه منو تحمل کنه😟🤲🏻 حالا اون: باید بازی پات نره رو خط دوست داشته باشی🗿
کتابایی که در قلبم جا دارن؟ برای امیدت به امید دل بستم بخون راحت میشی🗿(+نا) بخش دی بخون تا کل کتاب در آرامش باشی🗿(+ن)
شنبه رفته بودم آموزشگاه، یکم زود رسیدم در بسته بود(صبح بود) همه داشتن این کوچولو رو هل میدادن تا بره؛ اما من نشستم و خودشو مالید به لباسم. همه اه اه کردن ولی گربهه یه اعتمادی بهم کرد...🛐♾️ اینم عکسش:)
از سمی ترین و همچنین خوشمزه ترین ترکیب ها اینه: لواشک و ترشک... ترشک رو بریزید روی لواشک و به شکل لقمه بخورید🤡😂 نوش جونتون🫂
کاش میشد بعضی از آدما رو از روی زمین محو کرد و به جاش شخصیتای انیمیشنی یا... رو زنده کرد🤝🏻
اگه عضوی از بلاگیون باشین شاید بدونید که قضیه ی اینکه اسم اکانتم محبته چیه؛ اگرم نمیدونید پس این متنو تا آخر بخونید🫴🏻 بچه تر که بودم، یه دوست خیالی داشتم که خیلی بهش وابسته بودم. اسمش حالا بماند🥲 اون از همون اولش منو محبت صدا میزد. دیگه انقدر منو اینجوری صدا زده بود که کلاس اول وقتی یکی درمورد محبت حرف میزد و توجهم جلب میشد و احساس میکردم دارن منو صدا میزنن🤡 انقدر عادت کرده بودم که اصلا حد و مرز نداشت و بله دیگه وقتی داشتم برای بار هزارم توی تستچی اکانت میزدم، لقب قدیمیمو گذاشتم🥲🫂