هنوزم از این برچسب ستاره ای ها که شبرنگ بود روی سقف اتاقم هست...🫂💙 چقدر روزایی که با یه بسته از اینا خوشحال میشدم روزای قشنگی بود...
اگر تو هم میدونی این درس درباره چیه یا ازش خاطره داری لایک کن❤❤ خاطراتتونو بگین شاید ازش پشت ساختم🤡
مغزم: بای بای عزیزم! من میرم خونه و توهم که امتحانتو دادی بیا پیشم با هم فیلم ببینیم ^-^ من که نیازمندانه به رفتش نگان میکنم:
وقتی منو رها کردی ناراحت نشدم چون من اعتقاد دارم اگر کسی رو دوست داشته باشم باید آزاد باشه... موقعی ناراحت شدم که تمام رویاها و آرزوهایی که بهت گفته بودم دوست دارم با هم داشته باشیم رو درست جلوی چشم خودم با کس دیگه ای داشتی تا منو از خودت متنفر کنی...
با بغضی که گلوشو فشار میداد گفت: میدونم که تصمیم درستی گرفتم ولی ای کاش تصمیم درست این نبود...
مود تراپیستم وقتی ازم میپرسه: -ناراحتیاتو واسه کی میگی؟+واسه درختا -دوست صمیمیت کیه؟+دختری که توی آینه میبینم به اسم لیلی -علاقه مند(کراش) به کی هستی؟+ماریوس که شبا توی سناریوهامه و...
بعضی ها مثل شمع هستند؛ خودشان را میسوزانند تا برای دیگران نور و روشنایی تولید کنند. -پاندای بزرگ و اژدهای کوچک-
۲۰۰ روز بعد، و من همچنان دوست دارم. درست به قدری که در دیدار اولمان دوست داشتم. -۳۶۵ بروز بدون تو-
هرگز نمیخوام کسی رو توی این شرایط ببینم... چون خودم بار ها تجربه اش کردم... اینکه کسی رو به این مرحله برسونی کار انسان ها نیست...