خاطره

عمم فوت شده بود همه جمع شد بودیمو کمک میکردیم کلا میشه گفت همه پسر عمو و دختر عمو بودیم بعد من خبر نداشتم که پسر عموم از من خوشش میاد بعد ما کنار هم وایساده بودیم مامانش یه جور نگامون میکرد بعد فهمیدیم که عموم چند نفر رو کاندید کرده که یکیشون من بودم بعد پسر عموی گرامی همه روردکرده وبابت من چیزی نگفته و مادرش هم وسط مجلس پاشده میگه من خودمو ات*ی*ش میزنم اگه بزارم اینو بگیری و اما علاقه خودم من قبلا دوسش داشتم و چون سنم کم بود و اونم جذاب بود ولی الان کلا از یه ادم دیگه خوشم میادونمیدونم چکا کنم