

بچه ها روز انتشار هازبین هتل دقبقا روز یاد بود کوروش بزرگ است در اینستاگرام ویوون و امیر طلایی این برنامه رو چیدن به افتخار 🤍
بچه ها روز انتشار هازبین هتل دقبقا روز یاد بود کوروش بزرگ است در اینستاگرام ویوون و امیر طلایی این برنامه رو چیدن به افتخار 🤍
بستنی در زمان باستان ، در ایران باستان مردم شيره انگور را روی برف ميریختند و آنرا بعنوان دسر، صرف ميكردند مصرف این خوراکی با نام برف و شیره تا اوایل دهه شصت در ایران مرسوم بوده
طبق تحقیقات یک مجله امریکایی خون آشام ها وجود داشتند، آنها دارای اختلالات خونی نادر بودند که در نور خورشید دچار سوختگی میشدند. آنها شبها بیرون آمده و برای رفع کم خونی به اونا حمـ.له میکردن
کی فهمیدین که نه تنها اسم حنا ( حنا نبوده ) بلکه تو مزرعه هم نبوده !! ایشون کاترین دختری در چمنزار هاست که اسمه اصلیشو تو دهه شصت سانسور کردن برای مخاطبان 😐💔
ویوون (سازنده ی هازبین هتل) گفته: ۳۱ تا بچه تو فصل برای الستور و لوسیفر جوره(البته با چارلی و داداشش میشه ۳۳) و اسم تمام بچه ها رم گفته اینم فن ارته از اونه 🤣🤣🤣🤣🤣🤣🤣🤣
😨رنگیترین غار جهان این غار که در جنوب شرق چین قرار دارد، بیش از ۲۷۰۰ متر طول داشته و توسط نورهای رنگی متعدد به یک مکان گردشگری تبدیل شده است
داستانش: برج بابل بنایی بود که مردم شینار برای رسیدن به آسمان و نامبرآوردن برای خود ساختند. خدا که از این تکبر ناراضی بود، زبان مردم را آشفته کرد تا نتوانند یکدیگر را بفهمند و ساخت و ساز متوقف شود. این داستان نمادی از پراکندگی زبانها و ملتها در جهان است. میگه دولینگو یار خدا بوده و جایزش پول دراوردن از زبان های مختلف
خارجیا: حتما ایرانیا الان تو استرسن یک عدد ایرانی دلقک در کانال تلگرام (برا همینه از سناریو بدم میاد🤣🤣)
از سال 1520 تا 1630 در بریتانیا بیش از 30000 نفر به گرگینه بودن متهم شدن و تمام افراد متهم شده به وسیله گلوله جیوه ڪشـ:ته شدن
افسانه ها می گویند که شهر آتلانتیس توسط پوسایدون ساخته شد -خداوندگار زلزله و طوفان و دریا- زمانی که او عاشق یک زن فانی به نام کلیتو شد سپس او این شهر را بالای تپه ای در جزیره دورافتاده ای ساخت تا از او محافظت کند و نام شهر را آتلانتیس نامید. بر اساس این داستان پوسایدون به این جهان آمد و به گشت و گزار پرداخت تا اینکه این به بزرگترین آن ها، آتلانتیس رسید و می خواست که در این جزیره زیباترین و باهوش ترین مردمان زندگی کنند و آن زمانی بود که او کلیتو را در جزیره یافت و عاشق او شد یاد باب اسفنجی نیوفت
آرههههههه قشنگ یادمه بببین دختر عمم داشت اون سال خودشو تو خونه حبس میکرد میگفت چون اخبار گفته حتما تمومه🤣🤣🤣🤣