خاطره
یکشنبه برای معلم کلاس زبان مون تولد گرفتیم تا حالا تو عمرم انقد به من خوش نگذشته بود کلی خوراکی خوردیم و به همه جا برف شادی زدیم
یکشنبه برای معلم کلاس زبان مون تولد گرفتیم تا حالا تو عمرم انقد به من خوش نگذشته بود کلی خوراکی خوردیم و به همه جا برف شادی زدیم
امتحان ترم هام شروع شده انقد که مهمونی رفتم درس نخوندم آخه چرا هرچی مهمونی انداختن وسط امتحانام
دیروز داشتم واسه نوه عموم قصه شنگول منگول حبه انگور تعریف میکردم فک کنم نویسندش ازم نگذره قشنگ داستان را رو بردم اون دنیا تهشم ببعی تو بازیگوشی گذاشتم