

یه خاطره شرم آور دارم🥰🎀 خواستیم بریم برای داداشم (خر خونگیم)لباس بخریم اسنپ گرفتیم بریم لباس بخریم بعد با ماشین خودمون برگردیم بعد اسنپیه اومد مارو برد تو کوچه خاکی های پشت خونمون خلاصه اونجا قلیون اینجور چیزا داشت برا همین خیلییییی شلوغ بود بعد یه پیاده رو داشت که ازش به عنوان خیابون استفاده میشدددد😂بعد دیه کوچه عه شلوغ بود و باریک!بنده هم که روانی شده بودم آقا یهو یه ماشین از جلو زد بشهمان و منم تو دور جیمی جیمی بیا به دادم برس بودم(جیمی شخصیت بزرگوارمان تو کرمانشاهیا😂) “هانا”