کتابایی که باید بخونی از طرف آبری با عشق جنگی که نجاتم داد جنگی که بالاخره نجاتم داد رویای دویدن پاستیل های بنفش
گردونه رو چرخوندم بعد رفتم کوییز روزانه اومدم بیرون تو گردونه شانس هنگ کرده بود دوباره چرخوندم این اومد😂 اومدم زرنگی کنم 😂
یبار با پسرخاله مامانم تو خونه ی مامانبزرگ مامانم طبقه ی بالاش بودیم، در بالکن باز بود یه کبوتر اومد تو اتاق من جیغ زدم رفتم پایین پسرخاله ی مامانم همینطوری نشسته بود.