احساس میکرد قدرت تحمل خیلی چیزها را دارد اما سرنوشت مدام چنان او را غافلگیر میکرد که کمکم داشت دربارهٔ این قدرت به تردید میافتاد.
یک مرحلهای تو زندگی هست که آدمی میفهمه خیلی از کارها نشدنیه مثل فراموشی و فراموش کردن. اسم این مرحله «کنار اومدنه». مرحلهای که هر چقدر زودتر بهش برسی، کمتر به خودت و زندگیت سخت میگیری. - پویان اوحدی
بعضى آدمها هستند، كه يكبار در آغوش كشيدن شان به گذشتن از صدها كيلومتر راه مىارزد. - جمال ثریا
زمان میگذرد، خاطرات محو میشوند، احساسات تغییر میکنند، آدمها میروند ولی قلب، هیچ وقت فراموش نمیکند. - آندره تارکوفسکی
یک چیزی را از من گرفتهاند. نمیدانم چه کسی و کجا و چرا؟ شاید اصلا پیش از تولدم آن را از من گرفته باشند. شاید که من اصلا بیسامان به دنیا آمده باشم. - فروغ فرخزاد
تنها یک چیز را میدانم. نه تنها او را دوست داشتم، بلکه تمام ذرات تنم ذرات تن او را میخواست. و آرزو میکردم که با او در جزیره گمشدهای باشم که آدمیزاد در آنجا وجود نداشته باشد. بوف کور - صادق هدایت
چقدر خوب است که همیشه در زندگیتان کسی را داشته باشید که حتی در نبودنش هم باعث لبخندتان شود. - آنا گاوالدا