جوری که همه دارن درمورد شماره ۲۳۰ توی فصل ۲ اسکویید گیم حرف میزنن ولی هیچکس به شماره ۳۸۸ توجه نمیکنه::::::
منم مثل توام لانای عزیزم ، اونا قضاوتم میکنن بدون اینکه ذره ای بشناسنم یا برای شناختنم تلاش کنن
ما در نهایت شبیه چیزهای که نمیخواهیم بشویم میشویم، نه به خاطر اینکه به طرفشان میرویم، تنها به این خاطر که همیشه از آنها دوری کردهایم و یک جایی در نهایت دیگر خستهتر از آن بودهایم که بیشتر از آن، از آنها دور شویم و ایستادهایم و نشستهایم و زمانی که به ما رسیده است، دیگر توانی برای رد کردنش نداشتهایم و تنها قبولش کردهایم دیگر، و انگار که این سرنوشت تمام چیزهاییست که میدانیم که اتفاق میوفتند و تنها نمیخواهیم که قبولشان کنیم و همیشه وقتی میپذیریمشان که دیگر چیزی از ما باقی نمانده باشد.
فقط با سایه ی خودم خوب میتوانم حرف بزنم ، اوست که مرا وادار به حرف زدن می کند ، فقط او میتواند مرا بشناسد ، او حتما می فهمد … می خواهم عصاره ، نه ، شر....اب تلخ زندگی خودم را چکه چکه در گلوی خشک سایه ام چکانیده به او بگویم: ” ایــن زنـــــدگــــی مـن اســت ! _صادق هدایت_
دࢪ تاریکي شب تو لبخند زدی و هیچ إتفاقي نیوڡتاد ، زیرآ تو فقط انساني ناچیࢪ بودی ، نه ڡرشته نه پࢪی ، فقط إنسانی با ظاهري زیبا و باطںی کـدر که تظاهر میکند مظلوم و بے تواں است اما در حقیٯٮ انسانی هستي با ذاتی بدتࢪ أز شیطاں .