خاطره

"خیس،سرد،مات،مبهم.شلاق باد سیلی میزند به گندم های عزیزم.نزن.نروید.بکانید.گل های پرده دلشان تنگ میشود.اگر دلی مانده اگر دلی مانده باشد تکه پاره شده دوستشان دارم. فهمیده‌اند جنازه پرغرور را به زندگی ذلت آمیزی که هی اینور و آنورت کنند ترجیح می‌دهند. کوه فوت کرد.زوزه کشید.گندم‌ها رفتند.رفتند تا دوباره یک زندگی شروع کنند.امیدوارند.سوسوی نور درون تاریکی امید دلم خودنمایی می‌کند.می‌گوید احمق.جا خالی کن.پا پس بکش.زنده‌ها ترسو هستند.شجاع باش" یک تکه متن از یک نوشته بلند.احتمالا بازهم ادامه بدم

گفتاورد

بزرگی می‌گفت: هر لحظه از زندگی ام را به دنبال خوشبختی گشتم.پیدایش نکردم.کار از کار گذشته بود.دیگر نه میشد برگشت و نه میشد ادامه داد.اما به عقب میشد‌ نگاه کرد.خوشبختی,لحظاتی بود که به دنبالش گشتن تلف شد.

خاطره

رکورد خودمو زدم.روبیک سه در سه توی ۴۹ ثانیه. تبریک به خودم.

خاطره
عکس

بد نیست شما هم ببینید.سپهبد نادر جهانبانی و دو نفر دیگر از دوستانش کنار هواپیمای ملخی. عکس مربوط به اوایل دوره پهلوی دوم