
خب سیسی ها من یه نظر سنجی زدم برای mbti اونجا یه جوری حرف میزنیم و رفتار میکنیم که انگار تو دنیا mbti هستیم و میخوام ازش توئیت بسازم هر کی اول تایپش رو کامنت کنه اون میاد تو توئیت برای مثال هر کی اول بگه enfp اون میاد
خب سیسی ها من یه نظر سنجی زدم برای mbti اونجا یه جوری حرف میزنیم و رفتار میکنیم که انگار تو دنیا mbti هستیم و میخوام ازش توئیت بسازم هر کی اول تایپش رو کامنت کنه اون میاد تو توئیت برای مثال هر کی اول بگه enfp اون میاد
امروز وقتی امتحانم تموم شد و اینجور چیزا با دوستم تو راه خونی بودیم از اونجایی که اون موقع تو مود عجیبی بودم رفتم پیش یه خانمه که از این تپل ها و قدشم از من کوتاه بود و چادری بود رفتم بهش گفتم ببخشید خانم الان چه سالی هستیم؟ بعد دوستم دستم رو کشید بعد به دوستم گفتم میخوام ببینم ماشین زمانمون کار کرده یا نه؟ بعد زنه اولاش خیلی جدی و عصبی بود بعد با حرف من یه لبخند زد بعد دوید از من و دوستم فرار کرد نمیدونم چرا
خب داستان از این قراره که من یکشنبه وقت اندوسکوپی داشتم و ساعت ۱۲ باید اونجا میبودم پس واس همین رفتم از اونجایی که استرس داشتم موقع بیهوشی زدن بهم بیهوش نمیشدم اولی رو زدن نشدم دومی رو زدن نشدم سومی رو نشدم دیگه اعصاب دکتره بهم ریخته بود گفت اااا بیهوش شو دیگهه دیگه سر چهارمی بیهوش شدم دیگه وقتی به هوش اومدم اولین جملم این بود باباااا پولتوووو حروممم کرده خودم یادم نیست از نقل بقیه اینو تعریف میکنم آره دیگه تا سه شنبه حالت مست مانند بودم آزاد ز جهان بودم
قبلا فکر میکردم چون دیگه نمیتونم یه فیلم رو یه جا ببینم و تموم کنم، یعنی دیگه پیر شدم. الان که دیگه کلا فیلم رو شروع نمیکنم، فهمیدم پیری یعنی چی.
رفته بودم تو یه داروخونه ای ، چن تا خانم اونجا کار میکردن ، دنبال مسئول فنی میگشتم ، خوب نگاه کردم به اون که بدون آرایش و با موهای شونه نشده و لباس معمولی مثل بچه ی یتیم پشت میز نشسته بود گفتم خانم دکتر؟ گفت بفرمایید😁
داستان از این قراره که من امسال تصمیم گرفتم موهامو واس مدرسه کوتاه کنم با کلی ذوق و شوق رفتم و اومدم دیدم شبیه شخصیت حسادت شدم قشنگ ذوقم نابود شد
تازگیا مد شده همه میگن: «میخوایم آدمهای سمی زندگیمون رو کنار بذاریم» ولی هیچکس نمیگه: «میخوام روی خودم کار کنم تا آدم بهتری باشم» همه تصور میکنن خودشون بهترینن و بقیه مقصر و گناهکار. شاید خودت آدم سمی دیگرانی |: