گفتاورد
عکس

گاهی بابام میاد بغلم میکنه و روی موهام میبوسه و میگه: این غمی رو که پوشیدی از تنت در بیار. طفلک فکر می کنه غم لباسه نمیدونه غم درختی شده که دیگه توی وجود دخترش ریشه داره...

خاطره
عکس

امروز صبح بعد از دو ماه رفتم خونه‌ی سالمندان پیش مادر بزرگم یه پیرزنی رو دیدم که خم‌خم اومد گلدون شمعدونی رو از گوشه‌ی اتاق برداشت و بهش گفت "بیا بریم عزیزدلم! بیا بریم با هم حرف بزنیم! بیا عزیزکم!" و با شمعدونی رفتن که حرف بزنن! من البته نمی‌تونم این‌قدر با شمعدونی مهربون باشم. چون از ترس این که دیوونه شده باشم گریه‌ام می‌گیره! اما با این چیزی که از آدما می‌بینم زیاد دور نیست که تو گلخونه‌ها دنبال هم‌صحبت بگردم!

گفتاورد
عکس

غم قدیمی رو یه غم جدیدتر می‌شوره می‌بره و غم کوچیک رو یه غم بزرگ‌تر. حق با ونگوک بود «غم برای همیشه باقی خواهد ماند...!»

گفتاورد
عکس

هیچ چیز راحتم نمی‌کند. نه دریا، نه آفتاب، نه درخت‌ها، نه آدم‌ها، نه فیلم‌ها، نه لباس‌هایی که تازه خریده‌ام. نمی‌دانم چه کار کنم. بروم و سرم را به درخت‌ها بکوبم، داد بزنم، گریه کنم؛ نمی‌دانم.