

یه تعریف خیلی قشنگی که مولانا از عشق کرده اینه: "هزار آتش و دود و غم است و نامش عشق هزار درد و دریغ و بلا و نامش یار ..." - مولانا
یه تعریف خیلی قشنگی که مولانا از عشق کرده اینه: "هزار آتش و دود و غم است و نامش عشق هزار درد و دریغ و بلا و نامش یار ..." - مولانا
از آنچه میبینی نیمی را باور کن و از آنچه میشنوی ، هیچ چیز را باور نکن گاهی چشم ها فریب میخورند و گوش ها سنگین میشوند از حرف هایی بی اساس ، اما ذهنی که تفکر میکند و حقیقت جوست، هرگز در تاریکی نمی ماند..
و چقدر سخت است این دعا هنگام رفتنت: آغاز کن بی من هی ناز کن بی من تا اوج خوشبختی پرواز کن بی من..
دیدمش روزی ولی ، او عاشق سابق نبود دست در دست رقیبم ؛ چشم او صادق نبود بی وفا از من نگاه ساده را دزدید و رفت من برایش مرده بودم ، او ولی عاشق نبود
امروز خیلی فکر کردم.. به نظرم چقدر این جمله درسته: "ما بیشتر در ذهنمون رنج میکشیم تا واقعیت"
جناب مولانا در مقام مادر چه زیبا میفرمایند: هر چه بد کردم به او، با لطف خود شرمنده کرد مادرم با هر که دیدم، فرق دارد در جهان...
یکی از بدترین حالت های ممکن اونجاست که جناب سعدی میگن: نه فراغت نشستن نه شکیب به رخت بستن نه مقام ایستادن نه گریزگاه دارم
ولی یه بیت چقدر میتونه زیبا باشه : در حسرتت ماندم ولی من دوستت دارم هنوز حتی اگر هم نشنوی، من دوستت دارم هنوز امشب به جای هر دومان غم میخورم محبوب من امشب کنارم نیستی، من دوستت دارم هنوز...