

اگه بگم اینا یه کاراکترن کی حرفمو باور میکنه؟🌚 برادر کالیستو از همه مون مودی تره_
اگه بگم اینا یه کاراکترن کی حرفمو باور میکنه؟🌚 برادر کالیستو از همه مون مودی تره_
یه نفر: مانهوا چی داره که اینقد دوست داری؟ رمانتیک و اینا؟ منی که هر لحظه مانهوا در حال خنده ام: (^.^) *مانهوای در راه دیدن مادرم*
چیهیرو و جوجو در پیوی👆🏻: آشنا به نظر میاد نه؟😃 ناروتوووووووو ساسکهههههه ما خودمون یه پا ناروتو ساسکه ایم رفقا😏🤙🏻
اگه چیهیروی دبستانی، من الان رو ببینه، چشم هاش گرد میشه و دهنش باز میمونه که با همه راحت گرم میگیرم یا میرم دفتر مدیر ماژیک بیارم بدون خجالت و با بزرگترا راحت صحبت میکنم... چیهیروی دبستانی خیلی خجالتی بود و به زور با کسی دوست میشد. از پا تخته رفتن وحشت داشت... دلم میخواد بغلش کنم. خیلی گناه داشتی کوچولو(:
میزان زیبایی آسمان(: نکته: چیهیرو عکاس خوبیه، منتهی حال نداشت تو مسابقه شرکت کنه! شک نکنین برنده میش_ (اعتماد به سقف🙏🏻)
من باید این پینترستو بذارم کنار همش برام بوروتو میاره_ الانم داره پر میشه از هایکیو🤡 اینقد فن آرت تو پینترست دیدم که اعصابم خورد شد آقا، هوکی بچه کاکاشی نیستتتت! با دلیل میگم! یک:کاکاشی اصن زن نداره که بخواد بچه داشته باشه، ینی در طول انیمه هم به کسی علاقه نشون نمیداد. دو:هوکی بچه ش نیست! هوکی اون رو تحسین میکنه و مثل اون لباس میپوشه، خودتون متوجه نشدین؟ ینی هر کی شبیه ینفر لباس بپوشه بچه اونه؟ سه:هیچ شباهت ظاهری جز لباس ندارن. چهار:نه حالت صورت، نه حالت چشم، رنگ چشم و موی یکسان ندارن.
آره، داشت هر روز خوش میگذروند، با بونشین هاش، چون دوستی نداشت(: بعد میان میگن بوروتو گناه داره... بابا این حلاله بیاین بزنیمش...
یک سال قبل اواخر تیر، در حال درس خوندن، یه صحنه توی ذهنم ساخته شد. توش، دو تا پسر رو به روی همدیگه و در حالی که آتیش دور و برشون رو گرفته، با حالتی مصمم به همدیگه نگاه میکنن. شروع کردم به نوشتن. اون تصویر شد صحنه ی پایانی. بعد از یه سال، بالاخره اون داستان تموم شد. امروز، سوم شهریور. ۳۳۲ صفحه داستان. خواستم بگم @جوجو اولین کسی که در مورد داستانم بهش گفتم و تشویق (تهدید) کرد که تموم کنم و بفرستم براش. چیهیرو میگه:چه رنجی کشيدم در این بیست ماه، نوشتم به سیصد ورق داستان🙏🏻 به قافیه گیر ندین 🌚🙏🏻
مامانم: +این چه خطیه تو داری خط میخیه؟ _مامان منظورت چیه من که خوش خطم_ *این جمله مال یه داستان قدیمیمه خاطره نیستا🌚🙏🏻
وقتی من خجالتی با دوست شر و شورم رفیق بودم و اگه یکی اذیتم میکرد میرفت حقمو بگیره:
مودترین کاراکتر جهان: *وای دلم خواست برم کنار لائوره تو اون دشت و دمن بخوابم... *از چپ به راست نگاه کنین*
وقتی میخواستم مامانمو گول بزنم که مریضم و نرم مدرسه: *ناظر جون یه کلمه قب/ر که مشکلی نداره ها؟*