
شخصی برای اولین بار یک کلم دید. اولین برگش رو کند، زیرش به برگ دیگه ای رسید و زیر اون برگ یه برگ دیگه و... با خودش گفت حتما یه چیز مهمیه که اینجوری کادو پیچش کردن...! اما وقتی به تهش رسید و برگها تموم شد متوجه شد که چیزی توی اون برگها پنهان نشده، بلکه کلم مجموعهای از این برگها است... داستان زندگی هم مثل همین کلم هست! ما روزهای زندگی رو تند تند ورق می زنیم و فکر می کنیم چیزی اونور روزها پنهان شده، درحالی که همین روزها اون چیزیه که باید دریابیم و درکش کنیم...