مود من صبح روز شنبه درحالی که خوابم میاد،دیشب تا دیروقت واسه امتحان درس میخوندم،بعد از مدرسه دوتا کلاس دارم،زنگ اول با اون معلم نچسبه که ازش بدم میاد کلاس دارم،اون دختر رومخه با اکیپش بلند بلند حرف میزنن و چرت و پرت میگن(همه کلاس از اونا بدشون میاد)،اون دوتا دوستم که باهاشون راحتم نیومدن،بعد تازه این شروع هفتس:
وقتی دوستت یه چیزی تعریف کرده ولی تو حواست نبوده و نشنیدی چی گفته و الان مجبوری الکی بخندی و تظاهر کنی که با حرفش موافقی درحالی که نمیدونی حتی چی گفته(۹۰ درصد مواقع جوابگوعه):
وقتی یه آهنگی میشنوی و ازش خوشت میاد،کلی دنبالش میگردی ولی وقتی دانلودش میکنی میفهمی اون تیکه تنها قسمت خوبش بوده:
اونی که همیشه قبل از شروع امتحان تو ۱۰ دقیقه کل کتابو واسه بچه های کلاس توضیح میداد حتی بهتر از معلم(برادر پخت و پز میکند):
نگاه مامانم موقعی که بچه بودم و تو جمع کاری میکردم یا حرفی میزدم که قبلا بهم صدبار گفته بود انجام نده و الان منتظره برسیم خونه تا منو بکشه:
وقتی تصادفا یه چیزی رو تعریف میکنی و هیچکس نمیخنده اما میدونی اگه دوست صمیمیت اینجا بود نزدیک به ۱۰ دقیقه دوتایی میخندیدین:
من وقتی اون شخص بعد از ماهها بهم پیام میده،درحالی که همیشه منتظر پیامش بودم ولی الان از چشمم افتاده و دیگه مهم نیست:
گاهی به این فکر میکنم که آیا واقعا میدانم چگونه با دیگران ارتباط برقرار کنم؟ همیشه در روابط انسانی احساس بیگانگی میکنم.هر بار که کسی به من نزدیک میشود به خودم میگویم: شاید این فرد هم مثل دیگران خواهد بود. شاید در عمق قلبم هرگز نتوانستم به کسی اعتماد کنم.شاید روزی هر دوستیای در نهایت به شکست بیانجامد و من از این شکستها میترسم،در نهایت به هیچ کدام از این روابط نیازی ندارم زیرا درونم احساس ترس از رها شدن میکنم.هیچ کس هیچگاه نمیتواند مرا درک کند. این تنهایی یک انتخاب است،نه یک اجبار. -𝗗𝗮𝘇𝗮𝗶-
وقتی همه چیز به پایان برسد هیچ چیز جز خاطرات باقی نمیماند قدرتها،برنامهها،نقشه ها و...همه چیز به تدریج محو میشود. آنچه که میماند تنها اثراتی است که بر ذهن و روح مردم گذاشتهایم شاید من همیشه بخواهم که نقشی خاص ایفا کنم اما واقعیت این است که به هر حال هرکسی در نهایت تنها خودش را خواهد داشت هیچ چیزی در دنیای بیرونی نمیتواند آنچه را که در درون خودمان میخواهیم برایمان فراهم کند. -𝗝𝘂𝗻𝗼-
همه چیز در این دنیا در نهایت به انتخاب هایمان بر میگردد.هر کسی که فکر میکند سرنوشتش به طور کامل از قبل تعیین شده است تنها خود را فریب میدهد. ما هر لحظه انتخاب میکنیم که چه کسی باشیم و چگونه عمل کنیم انتخابهای ما حتی کوچکترین جزئیات زندگیمان را میسازند و همین جزئیات در نهایت دنیای ما را شکل میدهند. -𝗢𝗴𝗮𝗶 𝗠𝗼𝗿𝗶-
"من همیشه در جستجوی خود بودهام. اما نمیتوانم بگویم که چه چیزی باعث میشود من خودم را پیدا کنم. در این دنیای بیرحم و پر از تضاد، من تنها یک چیزی را میفهمم: هیچ چیزی برای من واقعی نیست. من نمیتوانم به خودم اعتماد کنم، چون همیشه با سوالاتی در مورد خودم روبهرو هستم. آیا من همان کسی هستم که به دیگران نشان میدهم؟ آیا من برای دیگران تنها یک ابزار برای رسیدن به اهدافم هستم؟ یا این که در درون من حقیقتی پنهان است که هنوز کشف نکردهام؟" -𝗔𝗸𝘂𝘁𝗮𝗴𝗮𝘄𝗮-
"من بارها در تاریکی گم شدم، فکر کردم هیچ امیدی نیست. اما یاد گرفتم که حتی در تاریکترین لحظات، نور کوچکی وجود دارد که باید برای پیدا کردنش تلاش کرد. این نور همیشه واضح نیست، اما وقتی آن را پیدا کنی، میفهمی که ارزش تمام سختیها را داشته است." -𝗔𝘁𝘀𝘂𝘀𝗵𝗶-
"آینده همیشه نامشخص است. حتی بهترین برنامهها ممکن است در لحظه آخر به هم بریزند. اما چیزی که من میدانم این است که من همیشه یک قدم جلوتر از دیگران خواهم بود. میتوانی دنیا را پیشبینی کنی، میتوانی آینده را برای خود بسازی، اما در نهایت، همیشه چیزی وجود دارد که فراتر از کنترل توست. این که چطور با این شرایط روبرو میشوی، تفاوت واقعی را ایجاد میکند." -𝗦𝗶𝗴𝗺𝗮-
"اعتماد مثل یک سلاح است. اگر به کسی بدهی که ارزش آن را ندارد، ممکن است روزی آن را علیه تو استفاده کند. وفاداری من گرانبهاست، اما رایگان نیست. اگر کسی بخواهد آن را به دست بیاورد، باید نشان دهد که لایق آن است. و اگر کسی بخواهد از آن سوءاستفاده کند، مطمئن باش که هیچچیز جز پشیمانی نصیبش نخواهد شد." -𝗖𝗵𝘂𝘆𝗮-
"اگر انسانی را به طور کامل از ارزشهایش جدا کنی، دیگر چیزی از او باقی نمیماند. حتی اگر قدرت زیادی داشته باشی، اگر انسانیت خود را از دست بدهی، دیگر هیچ چیزی برای از دست دادن نخواهی داشت. ارزشهای واقعی از درون انسانها نشأت میگیرند و باید آنها را حفظ کرد." -𝗙𝘂𝗸𝘂𝘇𝗮𝘄𝗮-
"همه ما در درونمان تاریکی داریم، اما برخی از ما جرأت رو به رو شدن با آن را نداریم. من نمیترسم از آنچه که در درونم هست، چون من خودم آن را ساختهام. دیگران میتوانند مرا قضاوت کنند، اما آنچه که مهم است، این است که من به آنچه که میخواهم تبدیل میشوم و هیچ چیزی نمیتواند مرا متوقف کند." -𝗡𝗶𝗸𝗼𝗹𝗮𝗶-
"سرنوشت چیزی است که نمیتوان از آن فرار کرد. ما به نوعی محکوم به انجام، آنچه که قرار است بشویم. اما حتی در دل این سرنوشت تلاش برای تغییر و مقاومت تنها چیزی است که میتواند احساس ارزش و معنا بدهد. این مبارزه است که به زندگی معنا میدهد." -𝗙𝘆𝗼𝗱𝗼𝗿-
برای عادی بودن هیچ استانداردی در کار نیست عادی بودن ذهنی است، روی این سیاره هفت میلیارد نوع عادی بودن وجود دارد. -دلایلی برای زنده ماندن، مث هیگ