گفتاورد
𝓨𝓪𝓼𝓲 13 ساعت پیش
عکس

به بودنم شک دارم!

گفتاورد
𝓨𝓪𝓼𝓲 4 روز پیش
عکس

اتیش میزنم>>

گفتاورد
𝓨𝓪𝓼𝓲 1 هفته پیش
عکس

راست میگه؛ نه؟

گفتاورد
𝓨𝓪𝓼𝓲 1 هفته پیش
عکس

تو پناه منی>>

گفتاورد
𝓨𝓪𝓼𝓲 2 هفته پیش
عکس

بمونین برام>>>😂✨

گفتاورد
𝓨𝓪𝓼𝓲 2 هفته پیش
عکس

من اینجام>>>

گفتاورد
𝓨𝓪𝓼𝓲 2 هفته پیش
عکس

نمیتونم درستش کنم!

گفتاورد
𝓨𝓪𝓼𝓲 2 هفته پیش
عکس

برای تو همیشه وقت دارم>>>

گفتاورد
𝓨𝓪𝓼𝓲 2 هفته پیش
عکس

میشه شیرکاکائو بخوریم؟

گفتاورد
𝓨𝓪𝓼𝓲 2 هفته پیش
عکس

ولی چشمای تو>>>

گفتاورد
𝓨𝓪𝓼𝓲 2 هفته پیش
عکس

کار زندگیم تویی!

گفتاورد
𝓨𝓪𝓼𝓲 3 هفته پیش
عکس

هی..غر بزن برام!

گفتاورد
𝓨𝓪𝓼𝓲 3 هفته پیش
عکس

وقتی آدم درست رو انتخاب کردی>>>

گفتاورد
𝓨𝓪𝓼𝓲 2 ماه پیش
عکس

دختره نوشت :«اینقدر درگیر کارام بودم که نمیرسیدم برم ببینمش. آخرش طاقت نیورد خودش اومد پشت پنجره مون».

گفتاورد
𝓨𝓪𝓼𝓲 2 ماه پیش
عکس

بهش میگن حس امنیت:

گفتاورد
𝓨𝓪𝓼𝓲 2 ماه پیش
عکس

شباهت یا چی؟!

گفتاورد
𝓨𝓪𝓼𝓲 6 ماه پیش
عکس

اگه همه چیزم تغییر کنه، یه سری چیزا بدون تغییر باقی می مونن!

گفتاورد
𝓨𝓪𝓼𝓲 6 ماه پیش
عکس

ما خیلی وقت بود که عادت داشتیم دنبال همدیگه، همه جا بریم. اما ایندفعه فرق داره ساتورو. اینبار من تنها میرم :))

گفتاورد
𝓨𝓪𝓼𝓲 6 ماه پیش
عکس

اسمش زحل نیست. ماهی هست که فقط لباسی با حلقه های رنگین کمانی زحل پوشیده :))

گفتاورد
𝓨𝓪𝓼𝓲 6 ماه پیش
عکس

باشه ولی تو فضای بین ستاره ای چشم های گوجو همیشه یه نفر بود :))

گفتاورد
𝓨𝓪𝓼𝓲 6 ماه پیش
عکس

بچه ها، گتو. گتو، بچه ها

گفتاورد
𝓨𝓪𝓼𝓲 7 ماه پیش

از اعماق قلب خانواده تستچی رو دوست دارم ولی خواهشا #اشتراک_گذاری رو تموم کنین. قبلا که میومدم چارسو اینقدر مطالب جذاب و دوست داشتنی زیاد بود همه رو با حوصله میخوندم. اما الان همه چی شده اشتراک گذاری و پست های واقعا خوندنی بینشون گم میشه و در نتیجه لایک ها میاد پایین. لطفا تمومش کنین خانواده دوست داشتنی من. اگه میخوایین ایده ها و احساساتتون رو به اشتراک بذارین کامنت زیر هر پستی موجوده. استدعای من رو بشنوین!

خاطره
𝓨𝓪𝓼𝓲 7 ماه پیش

دردناک است. اینکه جایزه مسابقه ای باشی و هیچکس علاقه ای بهت ندارد. او می توانست خودش راهش را انتخاب کند. به دنبال زندگی خودش برود و عاشق دختری شود. اما سرنوشتش اینگونه رقم نخواهد خورد. شاهزاده ، باید بماند و به اجبار همسر کس دیگری شود. داستان های عاشقانه را فقط در کتاب هایش بخواند. خودش را میان مشکلات سرزمین و مردمش غرق کند و در نهایت ، تنها یک مجسمه از او باقی بماند.

خاطره
𝓨𝓪𝓼𝓲 7 ماه پیش

نیمه شب ، وقتی مطمئن شدم به خواب رفته ، آن را برداشتم و به اتاق شیرینی پزی ام رفتم. ساعت خاموشی است و میدانستم چه خطر بزرگی کرده ام. هرکس در این ساعت از اتاقش بیرون برود ، مجازات خواهد شد. آرشه را برداشتم و با تمام وجود نواختم. لمس کردن تنه بلوطی اش ، حس آزادی بهم می داد. نت های موسیقی ، حالم را بیان می کردند. با اینکه باد سردی میان موهایم می وزید ولی انگار از محیط اطرافم رها شده ام. بعد از اینکه آهنگم تمام شد ، مطمئن شدم هیچکس مرا ندیده باشد. امشب ، برایم مفهوم آزادی پررنگ تر شد.