گفتاورد
Raha 3 هفته پیش
عکس

[برگرد! گفتمش...در آخر گفتم؛برگرد! من شکسته ام و این تکه های شکسته مدام دستانم را میبرند...برگرد! من گمشده ام و هرچه میدوم راه را پیدا نمیکنم...برگرد! پاهایم دگر توان دویدن ندارند و قلبم مدام تورا میخواهد...برگرد! برگرد و مرا در آغوش بکش؛ برگرد و بگذار بر روی شانه هایت اشک بریزم ...برگرد و تا طلوع خورشید با موهایم بازی کن؛ بلکه شاید آرام بگیرم!]

گفتاورد
Raha 3 هفته پیش
عکس

[شاید تو طبیعت باشی! چشمانت به سرسبزی جنگل است و موهایت به لطافت قاصدک ها...لب هایت سرخ تر از گل های وحشی اند و لبخندت همانند پرتو های آفتاب؛ شاید تو فرشته ای باشی که خدا روی زمین گذاشت که یادآور خودش باشد ...شاید تو آمدی تا فرشته ی من باشی و از سردرگمی وجودم رهایی ام دهی! شاید هم آمدی تا مرا به باور معجزه سوق دهی؛ اما شب ها از خداوند تورا هزاران بار میخواهم و بعد به خواب میروم...در خواب تورا میبینم و خدا تورا به من هدیه میدهد!]

گفتاورد
Raha 1 ماه پیش
عکس

[تو خورشید را نگاه میکردی اما من ماه خود را ...تو پروانه ها را دنبال میکردی و من پروانه خود را... تو باران را تماشا میکردی و من چشمانت را ... تو ستاره های آسمان را نشانم میدادی و من ستاره ام را...ما غرق در تماشا بودیم ؛ تو در تماشای دنیا و من در تماشای تو !]

گفتاورد
Raha 1 ماه پیش
عکس

[فردا تو را در میان جنگل خواهم برد؛ تو را می رقصانم و به صدای خنده هایت گوش می سپارم... شاید در میان چشمانت خود را گم کنم ، یا بین موج های موهایت؛ شاید هم تو را تا آمدن ماه در آغوش بگیرم! شاید بر روی موهایت گل های بابونه بگذارم و شاید برایت کتابی بخوانم که کلمات اش وجودم را بازگو کند ...شاید هم در آخر به این برسم که تمامش خیال است ؛ شاید بفهمم تو دیگر کنارم نیستی...شاید!]

گفتاورد
Raha 1 ماه پیش
عکس

[ این ها نت های موسیقی هایی ست که باهم میشنیدیم... اما انگار امشب تمامشان غمگین تر اند ؛ انگار آنها نیز میدانند تو نیستی... انگار آنها نیز مانند من تا صبح اشک ریخته اند... گویا آنان هم دلتنگ تو هستند! برگرد، نه بخاطر من بخاطر این نت های موسیقی!]

گفتاورد
Raha 2 ماه پیش
عکس

[بیا برگرد تا یکبار دیگر بر روی این ماسه ها برقصیم ; شاید دریا درد هایمان را ببرد و در اعماق خود دفن کند... شاید معجزه شود و لبخند بر روی لب هایت بنشیند, شاید این بار چشمانم را که باز کردم رویا نباشد و تو اینجا باشی !]

گفتاورد
Raha 2 ماه پیش
عکس

[You’ll Be The Saddest Part Of Me] ;A Part Of Me That Will Never Be Mine !It’s Obvious [Tonight Is Gonna Be The Loneliest] ...You’re Still The Oxygen I Breathe ;I See Your Face When I Close My Eyes !It’s Torturous [Tonight Is Gonna Be The Loneliest] -maneskin

گفتاورد
Raha 2 ماه پیش
عکس

کوچکتر که بودم این و آن در گوشم زمزمه میکردند" هرکس دروغ بگوید دشمن خداوند است;" بزرگ شدم و فهمیدم تمام آنان دشمنان خدایند!

گفتاورد
Raha 9 ماه پیش
عکس

Stars look at you with smile and say to the moon "He's beautiful like you "✨️🌖 Sun shine- -happy birthday Zaddy

گفتاورد
Raha 10 ماه پیش
عکس

ما برای چیزهایی که دوست داریم می‌جنگیم اما قرار نیست همیشه برنده باشیم

گفتاورد
Raha 10 ماه پیش
عکس

ما قبل از آنکه یکدیگر را پیدا کنیم خودمان را گم کردیم و این موجب شد از یاد ببریم در آغاز که بودیم!

گفتاورد
Raha 10 ماه پیش
عکس

هدف زندگی این نیست که طرف اکثریت باشیم... هدف فرار از اکثریت و پیدا کردن خود میان دیوانگان است. - مارکوس آئورلیوس

گفتاورد
Raha 10 ماه پیش
عکس

من شمع بودم ! شمع در میان آدمک های چوبی ... می سوختم و ذوب می شدم . در تمام اوقات ... اما در سکوت ! به دور از آدمک ها و در پی آزادی ... و پایانی نیافت تا عمر من تمام شد . رنج هایم نیز همینطور ... حالا سرد بودم بی روح بر روی همان زمینی که تو بودی . تو نیامدی چون نمیتوانستی مگر نه ؟ اما آدمک ها نزدیک شدند و دریافتند در این مدت من هم بودم! _آدمک های چوبی

گفتاورد
Raha 10 ماه پیش
عکس

وصف حالم را اگر بخواهم بگویم ... کودکی ام زیر باران پاییزی بر روی نیمکت در انتظار والدینی که فراموش کرده اند ... نوجوانی ام گوشه ی کلاس که نامرئی است... جوانی ام خسته با موهای ژولیده پشت انبوه ماشین و ترافیک ... پیرمردی ام درمانده در گوشه ی اتاق کنار پنجره که از یاد رفته ... _ وصف حال

گفتاورد
Raha 10 ماه پیش
عکس

من حتی برای هرکس هر استیکری رو نمیفرستم ... شما چجوری به همه میگین عشقم؟

گفتاورد
Raha 10 ماه پیش
عکس

"مترسک رفاقت" قلب تکه تکه اش را از سویی به سویی دیگر میکشید. دوستی هایش او را "مترسک حماقت" می نامیدند و حال دگر چاره ای برای شکسته های قلبش نبود... می خواست قلبش را ترمیم کند اما مگر راهی بود ؟ هیچ نمی دانست! فقط روز هایش را می گذراند ... به دنبال نوری در تاریکی ... تا خودش را دید و نور را یافت !... -مترسک

گفتاورد
Raha 10 ماه پیش
عکس

در سرم غوغاست! آشوب است ... جنگ های بسیاری در جریان است . که من تنها کشته ی آنم... تنها کسی که زخمی است ! آنکه توان ادامه دادن ندارد ... -جنگ

گفتاورد
Raha 10 ماه پیش
عکس

امکان دارد همه چیز بعد از آنکه بد به نظر می‌رسد بهتر شود. من روی این مسئله حساب نمی‌کنم، شاید هرگز این اتفاق نیافتد. اما اگر اوضاع رو به بهبودی برود. باید آن را یک دست‌آورد بدانم، باید شادی کنم. -ونسان ونگوگ