خاطره روز دانش آموزم : خب مدرسه ما صبحیه زنگ اول گروهی با دوستامون صبحونه آوردیم و تو حیاط مدرسه خوردیم. پیش هم بودیم و داشتیم صبحونه می خوردیم خیلی خوش گذشت این زنگ. زنگ دوم و سومم معلما باهامون به ترتیب علوم و ریاضی کار کردن. همه ی بچه ها لحظه شماری می کردن که زنگ چهارم بشه اما چرااا؟ چون قرار بود یه برنامه ای اجرا کنن. بالاخره زنگ چهارم رسید. اماااا از شانس بدمون مثل پارسال بارون بارید. خداروشکر مدیرمون کنسل نکرد برنامه رو. خب برنامه ای که داشتن راستش بچگونه بود اما خب با...(تصویر)
یکی بود یکی نبود... یکسال معلم زبان مون (تو مدرسه نه هااا) باهامون بود و ما کاملا بهش عادت کرده بودیم من یه جایزه از طرف مدرسه گرفته بودم و خیلی ذوق داشتم به معلمم نشون بدم رفتم کلاس که همکلاسیم گفت معلم مون تغییر کرده هر چی گفت من باور نکردم آخر وقتی معلم جدیدمون اومد باورم شد نزدیک بود گریم بگیره. بعد کلاس من و همکلاسیام معلم قدیم مون رو دیدیم نتونستم جلوی گریمو بگیرم و جلوی معلمم ضایع شدم. خب من بعد از اینکه یه مروری به این خاطره کردم فهمیدم که نباید به چیزی عادت یا وابسته بشی چون...(کامنتم)
گردونه شانس گلم میشه دیگه از دستاورد خوش شانس بیخیال شی؟ 🥰💔 د آخه من اگه خوش شانس بودم تو هر روز بهم جایزه بزرگ می دادی 😍
خب خب کلاس پنجم بودم از پله افتادم زمین خانم ناظم مون گفت چیزیت شده؟ اشکالی نداره و فلان بعضیا هم زیر لب می خندیدن منم تو دلم گفتم من که بچه نیستم ای بابا ولی خب این خاطره به من فهموند چقدر ناظم مون مهربونه و قدرشو باید بدونم 🤧🙂 دلم براش تنگ شده 💔
سلام دوستان عزیز میخواستم لحظه ای وقت بزاریم و هممون از زحمات مدیر سایت تستچی ممد قدردانی کنیم ایشون با تلاش شبانه روزی فضایی رو برای ما فراهم کرده که نه تنها پر از تستها و مطالب جذابه، بلکه کلی سرگرمی و دوستای خوب هم برامون ایجاد کرده هر روز به جای جدید برای تجربه های جدید یادگیری های بیشتر و لحظات شادتر داریم تستچی با مدیریت فوق العاده ممد به جایی تبدیل شده که همیشه میتونیم توش خوش بگذرونیم و از کنار هم بودن لذت ببریم بیاید قدردان این تلاشها باشیم و به کمک هم این سایت رو به بهترین جای ممکن تبد
این خیلی لازمه مثلا اینکه مثل پست و تست یا توضیح بدیم مشکل از کجا بوده یا فقط انتخاب کنیم دسته بندی درسته یا نه چون اگه رد کنیم طرف میگه اسلایسم که چیز بدی نداشت و نمی فهمه مشکل از کجا بوده.
چند روز از تولدم نزدیک بود بعد رفتم تو تستچی اعلان ها رو باز کردم دیدم چند نفر بهم تبریک گفتن و امتیاز ریختن دستشون درد نکنه خیلی خوشحال شدم بعد دیدم پستم ویژه شده خیلییییی خوشحال بودم اون موقع. اولین پست ویژه ام بعد یک سال و نیم. بعد فکر کنم ساعت ۱۱ شب بود دقیق یادم نمیاد حنا اومد بلاگ حتی برام ریپ زدم و به سوالام جواب داد خیلی خوشحال بودم خیلی حس خوبی داشت اولین دفعه بود دیدم حنا اومده بلاگ. اون روز بهترین روز عمرم بود. شاید به نظرتون جالب نبوده باشه ولی فقط می خواستم اسلایس بسازم.