رفتم، مرا ببخش و مگو او وفا نداشت راهي بجز گريز برايم نمانده بود اين عشق آتشين پر از درد بی اميد در وادی گناه و جنونم کشانده بود رفتم، که داغ بوسه پر حسرت ترا با اشک های ديده ز لب شستشو دهم رفتم که نا تمام بمانم در اين سرود «بخشی از شعر گریز و درد فروغ فرخزاد که امروز سالگرد درگذشت او است»
تازه کار درحال گذاشتن یک اسلایس و تست برای بار هزارم بعد رد شدن مداوم: تازه کار نخواهد باخت .
+ هی ! به نظرت مردم چنین چیزی را باور میکنند؟ اینکه همین الان داریم از زیبا ترین آدم فیلم میگیریم ؟ - خدا کند باور کنند!فقط ازش فیلم بگیر...همینی که الان زل زده به ما !
رهگذری دیگر بود که ذهن من را برای مدتی کوتاه مانند دیگران اجاره کرده بود،این گونه گمان میکردم! اما او رهگذری حریص بود که کم کم تمام ذهنم را اشغال کرد خنده هاش شد انگیزه برای تلاش کردن،حرف زدن باهاش شد تنها دلیل باز کردن چشمانم در این جهنمی که زندگی نام دارد،او تنها نور من در این تاریکی بود که در آن زندانی شده بودم تنها نگهبانی که نمیگذارد کلید زندان را بردارم و آزاد شوم.