
امید های کشته شده ، بغض های خورده شده ، سنگینی ساده ترین حرف های گفته شده . روز شکوفایی شوق و زیبایی گل های رنگینکمانی ، روز مرگ تمام شور و اشتیاق من بود . من اشک نریختم ، حرفی نزدم ، نفس نکشیدم و دیگر هیچ زیبایی ندیدم ، فقط و فقط در افکارم غرق شدم . خسته ام از تمام ناگفته های قلبم ، از تمام فریاد های ذهنم ، از تمام اشک های خونینی که نریختند. کاش لحظه ای هم به من و احساسات فکر میکردی ... پایان.