
احساس می کنم در تمام شرایطی که سوروس کاری رو برای محفل انجام می داد تو ذهنش به خودش می گفته : به خاطر لیلی ! به خاطر لیلی !
احساس می کنم در تمام شرایطی که سوروس کاری رو برای محفل انجام می داد تو ذهنش به خودش می گفته : به خاطر لیلی ! به خاطر لیلی !
با همین شهر از نظامی ثابت می کنم ریاضی ، فیزیک ، زیست و ادبیات کاملا به هم مرتبط هستند: با اینکه سخن به لطف آب است کم گفتن هرسخن صواب است آب ارچه همه زلال خیزد ازخوردن پر،ملال خیزد کم گوی و گزیده گوی،چون در تا ز اندک تو،جهان شود پر لاف ازسخن چو درتوان زد آن خشت بودکه پرتوان زد یک دسته گل دماغ پرور ازخرمن صدگیاه،بهتر
من : سخت ترین کار دنیا وجود ندا.... *همون لحظه آخرین باری که معلم ها و دوستای دبستانم رو دیدم یادم میاد*
یه جمعه بعد از ظهر خونه مامان بزرگ بابا بزرگتی ، میری سراغ کتابخونه و حسابی می گردیش ، همینجوری که داری می گردی دو سه صفحه از بعضی کتاب ها رو می خونی که یهو کتاب های بچگی بابات رو می بینی ... دو سه تا ژول ورن و قصه های مجید ... یکی از ژول ورن ها رو بر می داری و شروع می کنی به خوندن ، وقتی پنج شیش فصل خوندی بابا بزرگت سر می رسه و حسابی باهم حرف می زنید ، وقت رفتن هم بابا بزرگت دو سه تا کتاب بهت می ده تا بخونیشون ... این یعنی خود زندگی .....