فکت : اگه دیدین یه روزی یه جایی خدایی نکرده بهم چیزی تعارف کردی و برنداشتم بدون یه غلطی کردی از دستت ناراحتم چون من همیشه ی خدا گشنمه و از همه چی هم خوشم میاد
فکت : اگه دیدین یه روزی یه جایی خدایی نکرده بهم چیزی تعارف کردی و برنداشتم بدون یه غلطی کردی از دستت ناراحتم چون من همیشه ی خدا گشنمه و از همه چی هم خوشم میاد
یادمه سال هشتم بود اولاش که هنوز مجازی بود من حوصله نداشتم برم سر کلاس بعد نتمو خودم قط کردم یه کاری کردم که به معلم بگم اوک من نتم مشکل داره و نمیتونم هیچکاری بکنم براش خلاصه که کلاسو پیچوندم رفتم نشستم فیلممو دیدم یهو یکی از دوستام پیم داد چجوری مشکلتو رفع کردی من الان اون مشکلو دارم :😂😂💔/// اینجوری بودم که لامصب مگه اون مشکل اصن وجود داشتههههه؟؟
:ولی احساس میکنم به یه دوره ای از زمان رسیدیم که اکثر حتی نوجوان هامون جمله ی _ چیشد ولت کرد ؟ هیچی فهمید انقد دوسش دارم که ولش نمیکنم _رو کاملا درک میکنن و این خیلی تلخه که ادما انقدر بی رحمانه بهم ضربه میزنن !
نمی تونم کسی رو که دوست دارم بغل کنم نمیتونم به مامانم چیزی رو توضیح بدم دوستامم که حالشون از من بدتره و توی درد خودشون گیر کردن گم میشم تو خودم و کسی این رو نمیبینه :)
فکت: درست کردن سناریوهای فیک توی ذهنت یه بیماریه ! منی که علاقه ی تمام همچنان انجامش میدم >>>>
ولی خیلی مزخرفه که دلت واسه کسی تنگ شده که حتی یه بارم بغلش نکردی حتی یه بارم باهاش حرف نزدی حتی یه بارم صداشو نشنیدی حتی یه بارم حاضر نشد تلاش کنه بفهمتت یا حتی بهت اهمیت بده ولی تو دلت واسش یه ذره شده :_) هنوزم یه وقتایی با خودم میگم ینی انقد براش بی ارزش بودم که حتی تلاش نکرد بشناستم؟
زندگی ما حاصل انتخاب های ماست تصمیمی که در یک لحظه بر اثر خشم صورت میگیره یا خواسته ی فردی در اثر عجز ولی هر دو مثل خراش هستند . زندگی شما یه بومه یه بوم نقاشی.. همونقدر آسیب پذیر.. هر تصمیم غلط مثل یه چاقوعه یه تیکه از بوم تو رو پاره میکنه هر چقدر هم تلاش کنی هر چقدر هم روشو بپوشونی بازم اون هست و وجود داره.. من یه نقاشم؟! نه الا نقاش بود من فقط یه نویسنده ام کسی که تمام چیزهایی رو که میبینه ثبت میکنه .. فقط همین ارزش ادامه دادن داره ؟
ولی اونجایی که چشما مجبور میشن در آغوش بکشن چیزی رو که دستها در آرزوش هستن... اونجایی که مغزت و قلبت باهم بخاطر اینکه مجبوری نسبت بهش بی تفاوت باشی گریه میکنن... ولی نمیزاری اشکات تو راهروی مدرسه بریزه.... خیلی بده :_)!
I think that the walls of the school have much more grudges than other places بنظرم دیوار های مدرسه خیلی بیشتر از جاهای دیگه توی خودشون بغض جا دادن "))
همه ی آدم ها ستاره دارند ستاره هایی که بعضی شان کوچک ند و بعضی بزرگ ستاره هایی که گاهی درخشانی آنها شما را مجذوب یک نفر میکند و گاهی سو سو شان که دست و پا میزنند تا شاید لحظاتی که دارد جانشان را میگیرد به معجزه تبدیل کنند و با امید دوباره بدرخشند. او هم ستاره های کوچک و بزرگ زیادی داشت و بنظر من ستاره های او بسیار درخشان تر بودند هرچند هیچکس انها را نمی دید همه میگفتند او فرد ساکتی است ولی بنظر من او اصلا ساکت نبود او نویسنده بود ..!
اینکه ستاره ها سقوط کردند به این معنی نیست که ارزش آرزو کردن نداشتند! ستاره هایم در حال سقوط هستند و من نمیتوانم آنها را نجات دهم...
دست هایش با دستانم بازی می کند . او چیزی را در دست نمی گیرد گرفتن دستان من کلمه ی اشتباهی است. می پرسد:آیا دست ها می توانند یکدیگر را ببوسند؟سوال کردن بازی مورد علاقه ی اوست.. نمی دانم.. به نظر من می توانند..صدای خنده اش سه بار پشت سر هم شنیده می شود تا اینگه به دستانش می رسد..دست هایمان یکدیگر را می بوسند..!!
_ انسان ها استعداد خود تخریبی دارند.فقط آنهایی از ما که عاشق چیزهای معیوب هستند میدانند چرا. به امید دل بستم>>>