
و إن كسر فيك أملا، فإن الله يحيي فيك آمالا. «و اگر امیدی در تو بمیرد خدا امیدهای فراوان دیگر درونت زنده میکند» - عربیات🌱
و إن كسر فيك أملا، فإن الله يحيي فيك آمالا. «و اگر امیدی در تو بمیرد خدا امیدهای فراوان دیگر درونت زنده میکند» - عربیات🌱
و لاحبيبا مثل أبي و لو بحثت دهرا. «و هیچ محبوبی همانند پدرم نیست اگر چه تمام روزگار را بگردم...» - عربیات🌱
لم يعد هنالك وقت لننسى الألم كبرنا فجأة...والعمر مر سريعا.... «وقتی برای فراموش کردن درد، وجود ندارد نابهنگام بزرگ شدیم و عمرمان چه زود گذشت...» - عربیات🌱
لم يعد هنالك وقت لننسى الألم كبرنا فجأة...والعمر مر سريعا.... «وقتی برای فراموش کردن درد، وجود ندارد نابهنگام بزرگ شدیم و عمرمان چه زود گذشت...» - عربیات🌱
و لاحبيبا مثل أبي و لو بحثت دهرا. «و هیچ محبوبی همانند پدرم نیست اگر چه تمام روزگار را بگردم...» - عربیات🌱
و إن كسر فيك أملا، فإن الله يحيي فيك آمالا. «و اگر امیدی در تو بمیرد خدا امیدهای فراوان دیگر درونت زنده میکند» - عربیات🌱
أنا من أولئک ، ممن یموتون حین یحبون. «من از آن هایم، آن هایی که حین دوست داشتن میمیرند..» - عربیات🌱
لم يعد هنالك وقت لننسى الألم كبرنا فجأة...والعمر مر سريعا.... «وقتی برای فراموش کردن درد، وجود ندارد نابهنگام بزرگ شدیم و عمرمان چه زود گذشت...» - عربیات🌱
و إن كسر فيك أملا، فإن الله يحيي فيك آمالا. «و اگر امیدی در تو بمیرد خدا امیدهای فراوان دیگر درونت زنده میکند» - عربیات🌱
یا عدتی في شدة،بس أنت راحة بالک. «ای پناهم در سختیها فقط تو آرامش دلم هستی.» - عربیات🌱
الطريق طويل، إختر من لا تمل برفقته... «راه طولانی است، کسی را انتخاب کنید که از همراهی با او خسته نشوید!» - عربیات🌱
جرح کلمة من تحبه، لن یشفی أبدا! «زخم حرف کسی که دوستش داری، هرگز خوب نمیشود!» - عربیات🌱
الوجع لیس دائما فی الدموع بعض الاوقات یکون فی ضحکات... «درد همیشه توی اشکها نیست، بعضی وقتا خودشو تو لبخندا نشون میده.» - عربیات🌱
و أسأل نفسي: ما فائدة عيناي إن كانت لا تراك مجددا؟ «و از خود میپرسم: چشمانم به چه درد میخورند اگر دوباره تو را نبینند؟» - عربیات🌱
احذر اولئك الذين يتخذون أحبابا مؤقتين ريثما تبرأ جراحهم! «مراقب کسانی باش که برای ترمیم زخمهایشان دوستان موقتی پیدا میکنند.»
شاید هم تمام زندگیها همین بودند. شاید حتی زندگیهایی که عالی، پرهیجان و باارزش به نظر میرسیدند؛ در نهایت همین احساس را منتقل میکردند. هکتارهکتار ناامیدی و یکنواختی و رنج و آسیب و رقابت، ولی با بارقههایی از شگفتی و زیبایی. شاید تنها معنای بااهمیت این بود که با دنیای به تماشای خودش ایستاده یکی شوی. شاید دستنیاورد نبود که باعث میشد خودش و والدین و برادرش ناشاد باشند، بلکه انتظار دست آورد بود.
از دردهای رنجدیدگان و محرومین دو شعله زبانه کشیده است: شعلۀ عدالت و شعلۀ کینه. شعلۀ کینه آهستهآهسته در میان امواج خون فرومینشیند. اما شعلۀ دیگر، شعلۀ مقدس عدالت، هرگز کاملا خاموش نخواهد شد.
پیش آمده فکر کنید «چطور به اینجا رسیدم؟» انگار داخل هزارتو باشید و کاملا گم شده باشید و همهچیز تقصیر شما باشد، چون خودتان سر هر تقاطع پیچیدید؟ میدانید هزاران مسیر وجود دارد که میتواند شما را ببرد بیرون، چون صدای مردمی را که از هزارتو رد شدهاند و رفتهاند بیرون میشنوید، آنها میخندند و خوشحالند