خاطره
زلی بلاچه 10 ماه پیش
عکس

بچها یکی یه شب رفته بود صحرا ساعت ۵یا۴ صبح زمستونم بوده هوام تاریک بوده بعد برگشتنی هی احساس میکنه یکی از پشتش رد میشه...یارو میترسه و سریع میرسه خونه....🙂😂😂میبینه پشم کلاش بوده که آویزون بوده...اون هی تکون میخورده😂🤣