خاطره
اقا ما با فامیلای پدری رفته بودیم شمال بعد یه جا خونه ی ویلایی گرفتیم رفتیم شب اونجا خوابیدیم بعد ما چابکسرو اینا بودیم صب که همه ی ما دخترا بیدار شدیم تصمیم گرفتیم بریم تو حیاط بچرخیم همین که پامونو گذاشتیم بیرون یکیمون حواسش نبود دمپایی بپوشه پاش رفت رو هزارپا بعد کل چابکسر و گذاشت رو سرش با باسن خورد زمین دردش گرفت سریع بلند شد دووید از پله افتاد پایین بعد یکم ای ای دید یه هزارپای دیگه داره میاد سمتش دویید از ویلا رفت بیرون.اونجایی که بودیم مجتمع تفریحی بود خب بعدش رفت پیش نگهبان گفت کمک🤣😂