بعضی وقتا ی سری از این نقاشیام زیادی طول میکشن... ولی جدی وقتی بهشون تو گذر زمان نگاه میکنم میبینم چقدر قشنگن واقعا حس میکنم من با نقاشی باید اتحاد لاو ببندم
خیلی وقتا.. مردم به چیزای خیلی ساده و راحتی نیاز دارن تا اروم بشن مثلا ی بغل ساده ، ی تایم کمی رو باهاشون گذروندن ، صرف بودن پیششون و دوسشون داشتن خوشحالشون میکنه نزاریم اینا هم بیان حسرت بشن برامون..
میگن ی روز زندگی از مرگ میپرسه که چرا مردم من رو دوست دارن ، چرا هیچوقت دم از تو نمیزنن و واقعا ته دلشون تورو نمیخوان و ازت میترسن؟ مرگ آهی میکشه و جوابش رو از سر بی حوصلگی میده و میگه : مردم روز روشن و دروغا و باطل های زیبا رو دوست دارن ، هیچکس شب تاریک تنها رو که حقیقت تلخی داشته باشه دوست نداره اونایی که دوسم دارن هم عابرای هوشیار این دنیان بیاید از خاک اومده و به خاک رفته خالی نباشیم
پیرم و گاهی دلم یاد جوانی میکند.. بلبل شوقم هوای نغمه خوانی میکند.. همتم تا میرود ساز غزل گیرد به دست طاقتم اظهار عجز و ناتوانی میکند..
من به خواب آن مردم مرداب صفت افسوس نمیخورم دریام ، دریایی که هم همیشه پر از تلاطم و جوششه و خواب آروم نداره
یکی از دلایلی که سفر کردن رو دوست داریم شاید اینه که آرامش جدیدی که پیدا میکنیم و دوری از محیطی که بهش عادت داریم باعث شده که دلمون بخواد هیچوقت اون جارو ترک نکنیم.. بیایم سفر زندگی رو جدی بگیریم... ترک کردن اینجا با هیچکاری نکردن و تهی گذاشتن حس خوبی نمیده