گفتاورد
پارسون 3 ماه پیش
عکس

من بیدار،مچاله در کنج شب می‌سوزم از خنکای هوا و آواره می شوم از وحشت نگاه تو _رخت خوابی برای غبارها_

گفتاورد
پارسون 3 ماه پیش
عکس

در تمام عمرم،لحظاتی سکوت کرده ام، خیره مانده ام، غرق شده ام. شاید من کوچکی از آن اعماق، سرک کشیده بود به نظاره ی دورتر از مرز بام خاکستری،دورهای دور.. و سوگواری می‌کرد برای سوگی سواره از آینده.

گفتاورد
پارسون 4 ماه پیش
عکس

چرا همیشه بین من و چیزی که قلبا می‌خواستم یک دیوار وجود داشت؟ -بوف کور

گفتاورد
پارسون 4 ماه پیش
عکس

هرچه گناهان آدمی بیشتر باشد ، لایق ترحم بیشتری است -برادران کارامازوف

گفتاورد
پارسون 5 ماه پیش
عکس

مردم از دور زیبا هستند، پشت پنجره هایشان درحال قهقهه زدن زیر نور گرم اتاق،صدای همهمه شان، داستان هایشان، شخصیت هایشان که توی کتاب ها جاودانه می‌شوند.

گفتاورد
پارسون 5 ماه پیش
عکس

‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌

گفتاورد
پارسون 6 ماه پیش

در میانه‌ی داستان و تاریخچه‌ی کودکی هرکس چنین بچه هایی هستند.همان پسربچه ای که حاضر نیست تسلیم ترس از جنس مخالف شود و دلیل آن هم دقیقا همین است که سایر همسالانش به چنین ترسی تن می‌دهند. -کتاب دزد

گفتاورد
پارسون 6 ماه پیش
عکس

‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌

گفتاورد
پارسون 7 ماه پیش

نازک آرای تن ساق گلی که به جانش کشتم، و به جان دادمش آب ای دریغا ز برم می شکند دست ها می سایم تا دری بگشایم بر عبث می پایم که به در کس آید در و دیوار به هم ریخته‌شان بر سرم می شکند.