خب مسابقه اینجوریه که شما باید یه داستان کوتاه میراکلسی بگید😍❤ داستان هر کی قشنگ تر بود اون برنده هستش😊😍❤ جایزه:برای ۵ تا از تست هاش کامنت میزارم،۵ تا از تست هاش لایک میشه و فالوش میکنم😊😍🍩
اتمام مسابقه | 1400/11/20 |
ظرفیت مسابقه | 50 شرکت کننده |
نحوه تعیین برنده | بدون مدال مسابقهتوسط سازنده مسابقه |
یه روز مرینت رفت مدرسه دید کلویید داره با آدرین بستنی می خوره حسودی ش شد رفت به لوکا گفت اینا دارن باهم بستنی می خورن لوکا گفت خب تو هم برو باهاشون بخور بعد مرینت گفت با کلویید؟ اونا گفت آره مرینت گفت چاره ای ندارم رفت این کارو کرد بعد سابرینا یه کاسه پر از آب ریخت رو سرش مرینت سر سابرینا داد زد آدرین قهر کرد کلوئید خوش حال شد مرینت رفت خونه هیچ کلاسی هم نبود تو خونه کلی گریه کرد بعد سابین و تام گفتن مرینت دوستت آدرین اومده مرینت با خجالت اومد پایین و دید آدرین براش هدیه آورده
اگه من عاش.قش نمیشدم اینطور نمیشد اینطور همه ناامید نمیشدن و... هنوزم صداش تو گوشمه میگفت بانو من دو.ست دارم سرش داد زدم گفتم بس کن از زمانی که هویتمو فهمیدی بیشتر اصرار میکنی. گربه سیاه ما نمیتونیم نمیییییتونیم آدرین من نمیتونم من رو فراموش کن. دوییدم و از اونجا رفتم.بعد از یه ساعت دیدم که یه نفر شرور شده رفتم سمتش اون لایلا بود و گفت میکشمت تو باعث شدی آدرین بیوفته بیمارستان بیوفته تو بستر مرگ. هنگ کردم به سمتم شلیک کرد جا خالی دادم.هنگ کرده بودم آدرین به خاطر من...(ادامه در کامنت ها)
سلام داستان از اونجایی شروع میش که در زمان های قدیم یک زن و مردی بودن که یک جعبه حاوی میراکلس (اشیایی مثل انگشتر ،گوشواره ،دستبند و گل سینه که وقتی اونو میراشتی یه جانوری(تو قصه بهش میگن کوامی) ازش می اومد بیرون که کوچولو بود و اگه جمله ی خاصی رو می گفتی تبدیل به یک از قهرمان می شدی که بسته به میراکلسی که داری قدرت های مختلفی می گیری )که توی گرامافون بود قایم کرده بودن تو اون زمان که انگار تو فرانسه جنگی چیزی بود زن به مرد (اسم مرد فو بود که تو داستان بهش استاد فو می گن )
لینک کوتاه
توجه!
محتوای ارائه شده در این سایت توسط کاربران تولید می شود و تستچی نقشی در تهیه محتوا ندارد بنابراین نمایش این محتوا به منزله تایید یا درستی آن نیست. مسئولیت محتوای درج شده بر عهده کاربر سازنده آن می باشد.
شرکت می کنم🥰
😊❤😍