بچه ها فکر کنید عکس بالا پوستر داستان تون هست و درباره اش داستان بنویسید اگر نیاز به توضیح بیشتر بود بگید اخه میترسم منتشر نشه
اتمام مسابقه | 1400/12/01 |
ظرفیت مسابقه | 100 شرکت کننده |
نحوه تعیین برنده | جایزه : 1000 امتیاز و مدال توسط لایک کاربران |
سلام کیوتم😊🍩 ژانر داستانم:درام،عاشقانه خب این داستان تو استانبول هست و داخل پاریس نیست😁🍩 مرینت یه مامور پلیس هست و ادرین هم یه مافیا ادرین یه اکیپ داره مری هم یه اکیپ مرینت همش سعی میکنه ادرین دستگیر کنه ولی نمیتونه ولی کم کم یه اتفاقاتی می افته که عاشق هم میشن 😁😊🍩
سلام خوب داستان من اینجوریه که مرینت و آدرین تو ایرانن و پلیسن و از هم متنفرن و باید با هم مأموریت برن و نقش زن و شوهر رو بازی کنن بزن رو پروفایلم تا پارت ۱۳ داستانمو هم گذاشتم........ زحمت بکش لایک هم بکن ناظر عزیز و محترم لطفا منتشرش کن
سلام😌 داستان من خیلی کوتاهه 😕 اول اسماشون رو مینویسم. 😉 م: کاراگاه، دیشب توی پاریس یه اتفاق افتاده بود 😐 آ: شرور بود یا هیولا یا ادم یا حیوون؟؟ 😫 م: فک کنم شرور👺 آ: پس کار خودمونه☺️ م: تیکی خالها روشن😇 آ: پلگ پنجه ها بیرون😇 اونا میرن و شرورو شکست میدن😲 میدونم خیلی ضایع شد😓☹️ حداقل اگه میخوای بهم اعتماد بنفس بدی لایک کن😖😔
سلام😁 خوب داستان من ژانرش هیجانی پلیسی و عاشقانه هستش. چند تا از شخصیت ها: آدرین اگرست(رئیس پلیس کل کشور) مرینت دوپن چنگ(افسر تازه وارد پلیس که اون و آلیا رو به مرکز انتقال دادن) نینو لاهیف(پسر خاله و دست راست و معاون و بهترین دوست آدرین) آلیا سزار(بهترین دوست مری که با هم انتقال داده شدن به مرکز. یه افسر تازه کار و عالیـ مثل مری) لایلا(دختر تنها عموی آدرین. اون و آدرین رئیسن. البته لایلا جون اهل عملیات رفتن و اینجور کاراونیست اسمن رئیسه) جک(رئیس کل باند قاچاقچی...) منتظر باشید.
ژانر: عاشقانه کمدی👌😊💫✨ این داستان دختریه به نام مرینت اون مادر پدرشو یه قاتل کشته و برای انتقام پلیس میشه وقتی وارد میشه هم گروهی اون پسری به نام ادرین میشه و خلاصه بگم چند تا مئموریت انجام میدن و یه اتفاقی میوفته و مرینت به ادرین همه چیزو میگه و باهم تلاش میکنن که قاتل را پیداش کنن که میفهمند اون کسی که دستورشو داده پدر ادرین بوده و خود پسرش خبر نداشته و پدرش رئیس گروه مافیا هست🥲اگه خوشت اومد لطفا لایک کن
خودم میخوام یه داستان بنویسم ولی نمیدونم خوبه یا خلاصه اش رو میگم مرینت و برادرش مارک مامور مخفی هستن و به بخاطز کار پدرشون نیویورک زندگی میکنن و بعد مرینت بخاطر دوسش ملودی که داخل پاریس مامور مخفی و البته بخاطر یه پرونده مهم با برادر میان پاریس برای کار ( نکته مارک ع.ا.ش.ق ملودیه) ملودی یه پسر خاله داره که اسمش ادرین (ادامه در کامنت ها
آدرین و مرینت دوتا پلیس مخفین که هر دو عاشق هم هستن ولی خودشون خبر ندارن همیشه توی همه ی فعالیت ها باهمن و دوست دارن همیشه باهم باشن ولی یه روزی یهویی آدرین مجبور میشه بره یه مرکز دیگه مرینت از غم دیگه نمیره سر کار و میمونه توی خونه و دو سال میگزره و یه پیام از طرف آدرین براش میاد که توش نوشته: سلام مرینت قنشنگم من از رعیسم خواستم که تو رو عضو مرکزمون کنه مرینت قبول میکنهو میره و اونا بعداز دوسال ازدواج میکنن
لینک کوتاه
توجه!
محتوای ارائه شده در این سایت توسط کاربران تولید می شود و تستچی نقشی در تهیه محتوا ندارد بنابراین نمایش این محتوا به منزله تایید یا درستی آن نیست. مسئولیت محتوای درج شده بر عهده کاربر سازنده آن می باشد.
باید تک پارتی باشه؟
فرق نمیکنه
ادامه داستان که گفتم
آدرین پسر خاله مولدی یه خواهر داره که وکیل اسمش آدرینا و با آدریان هست بعد دیگه یه اتفاقاتی میافته حالا آگه دوست دارید بگید میزارمش برای عید
وقتی برنده معلوم شده جوایز رو میگم ولی چیز های خوبی هستن