اسباب بازی مهربون

آقا امیرعلی😎 هنوز دارمش...چون خیلی بهش علاقه دارم یه چندماهی از خودم بزرگ تره.درواقع وقتی مامانم متوجه شد ک بارداره، رفتن کلی گشتن و امیرعلی رو خریدن باهاش بزرگ شدم درواقع...و حقیقتا خیلی دوسش دارم همیشه، هرجایی که میرفتم با خودم میبردمش حتی روز اول مدرسه هم قایمش کردم ته کیفم که بقیه بچه ها برش ندارن باهاش کلی خاطره های خوب دارم...پسر کوچولوی خودمه بخاطر همینم یه تیکه از وجودم شده(:

ایشون اسمش برفی بود🙂خرس کوچولوی من تو بچگی برفی رو دوست داشتم چون اون فقط یه عروسک نبود!!یه تکه از خاطراتم بود...وقتی ناراحت بودم،بغلش می‌کردم و آروم می‌شدم:))بوی خاصی داشت،یه بافت نرم که انگار فقط برای من ساخته شده بود:))اون دماغ صورتی کوچولو و اون حالت شل و ولش، یه حس واقعی می‌داد... مثل یه دوست که همیشه هست، بی‌قضاوت، بی‌صدا، ولی پر از حضور🥲💔 ...... (تصویر ساخته شده توسط هوش مصنوعی ،طبق توضیحات من از ظاهر)

مهره های شطرنج ... من براشون چشم و دهن میزاشتم و شبیه چینی ها لباس براشون درست میکردم و حتی کلاه گیس. مجموعه حیوانات.. یه اسب آبی سبز یشمی بود. چون دهنش همیشه باز بود حس میکردم داره میخنده واسه همین دوستش داشتم.

یه عروسک داشتم و دارم که موهاش زرد و فر بود.یه روز بردمش خونه مادر بزرگم .دختر عموی مامانم اونجا بود .بعد گفت اسمش چبه؟گفتم اسم نداره.گفت اسمشو بزار مو زرد😂(دِ آخه مشتی،مو زردم شد اسم ؟!) تقریبا این شکلیه:👩🏼‍🦱 ولی خب من خیلی دوستش داشتم و همه فامیلم میشناختنش .فامیل سر اسمش قسم میخوردن😂💛

اسمش ببری بود یه ببر صورتی و سفید که عاشقشم ✨ همه جا هم با خودم می بردمش ( حتی توی... چون فرش داشت😂) مایل به لایک؟🥰

من یه کیتی داشتم هنوز دارمش شبا باهاش میخوابیدم بزرگ بود مثل خواهر برادر یا دوست صمیمی میموند برام چون دوست صمیمی نداشتم خیلی تنها بودم هنوزم بعضی وقتا بغلش میکنم حرفامو به اون میزنم

خب من هنوز هم اونو دارم اسمش درسا هست وقتی شش سالم بود اونو برام گرفتن و تو اتاق عمل هم با خودم بردم

خب وقتی بچه بودم خیلییی اسباب بازی و عروسک داشتم اسباب بازی های موردعلاقم : فرفره چوبی 💛💛 یو یو💚💚 بادبادک❤️❤️ چسبونک ( یه بازی قدیمی بود با یه بشقاب هایی و یه توپ چسبونکی )💙💙 حباب ساز ( طرحش باب اسفنجی بود ☺️☺️) عروسک موردعلاقم : یه عروسکی داشتم که هنوز هم دارمش ولی خب هیچ وقت نفهمیدم گربه هست یا خرس یا ... ولی خیلیییی دوتش دارم بین تمام عروسکام انگار با بقیه فرق داشت امش هم چرک گذاشته بودم چون رنگ پشم هاش خیلی تیره می زد انگاره که کثیف هست 😁😁

یه ماشین دیوونه داشتم خیلی دوسش می داشتم

دوتا هستن سارا و سبزک دوسشون دارم چون عین دوست بودن برام از ۱ سالگی دارمشون و با نگاه کردن بهشون خاطرات بچگی هام برام زنده میشن

ی سگ بود خال خالی خیلی دوسش دتشنم یادگاری بود

فک کنم تنها کسی که دوران بچگی عروسک نداشته من بودم راستش من هیچوقت با عروسک وقت نداشتم بازی کنم برای همین نمیدونم چی بگم

همشون یه خانواده بودن بین هیچ کدومشون تبعیض قائل نمیشم 😪 ولی گاهی اوقات خیلی وحشی میشدن 😑

عکسش رو ندارم ولی یادمه شکل موش بود، اسمش هم موشی بود

عروسک مورد علاقه ی من تو بچگی یه اردک بود🫠🦆 همیشه مثل یه آدم باهاش رفتار میکردم خیلی دوسش داشتم حتی از بعضی آدما برام با ارزش تر بود🫠💕 چون تو هر شرایطی داشتمش و همه جا کنارم بود...