بدترین حسی که داشتید و تجربه کردید یا هم همچنان دارید و در حال دست و پنجه نرم کردن باهاش هستید رو بگید
| اتمام مسابقه | 1404/07/18 |
| ظرفیت مسابقه | 36 شرکت کننده |
| نحوه تعیین برنده | جایزه : 1000 امتیاز و مدال توسط لایک کاربران |
| ظرفیت شرکت در این مسابقه تکمیل شده | |
دعوا کردنا و کتک زدنای پدر مادر 💔👥 از بچگیم روم تاثیر گذاشته 💔👥
۱ -اینکه با همه با تموم مهربونیم رفتار کردم ولی متأسفانه هر کی فکر کرد من زیادی ساده و نفهمم و نیازی نیست بهم اهمیت بدن🥲🥺 ۲- و اینکه همیشه منو با هر کسی مقایسه میکنن آخه یکی نیست بگه منم خوبیای خودم رو دارم منم از نظر خیلی های دیگه بهترینم😭🤧
عوض شدن مدرسه و نداشتن دوست صمیمی تو حیاط مدرسه نشستی تنها و به اکیپ های کلاست نگاه میکنی🥲
مشکلات داخل مدرسه دعوا های توی خونه از دست دادن دوست تنهایی ...
اینکه دیدم کسی که خیلی دوسش دارم و منو خیلی خیلی خیلی دوست داره ذره ذره از زندگیش پاکم کرد و حتی اینکه وجود داشتم رو انکار و پاک کرد
صدای خورد شدن قلبم
وقتی شخصیتی که توی کتاب دوستش داشتی یهویی میمیره(تو حتی شخصیتو ندیدی...)
اینکه اونایی که روشون به عنوان دوست حساب باز کرده بودی بهت از پشت خنجر بزنن..ولی خب هزار تا چیز دیگه که واقعا اینجا جاش نیست گفته بشه هست ،و خب یه جورایی هر کسی زندگی متفاوتی داره و خب بدترین درد از نظر هرکس متفاوته،شاید یه نفر مادرشو از دست داده خدایی نکرده،شاید یه نفر دیگه بهش ت🙏🏻جاوز شده (خدایی نکرده²) و..که هرکدومشون از نظر دیگران میتونن بدترین درد باشن و خب هر کس قطعا درد متفاوتی داره 😭
از دست دادن یکی از عزیزانم مدرسه نرفتن(شاید برا بعضی ها خوشحال کننده باشه ولی برا من بد ترین چیزه) نداشتن دوست دعوا کردن با بهترین دوستم و تقریبا یکسال میشه باهاش حرف نزدم برنده نشدن تو تستچی بیشتر بگم؟
وقتی به کسی که دوستش داشتی نگاهش میکنی ولی دیگه هیچی حس نمیکنی وقتی از کنار کسی که باهاش کلی خاطره داشتی رد میشی ولی تظاهر میکنی که نمیشناسیش وقتی هست، اما دیگه مثل قبلنا نیست وقتی یهو بوش میاد وقتی توی جمعیت حس میکنی دیدیش، ولی اشتباه میکردی و...
تابستون تموم شده...... نه بی شوخی کسی که فک میکردی دوست داره تو روت و با حرکاتش ثابت میکنه دوست نداره و تو اینو مجبوری باور کنی
وقتی به بدبختیام فکر میکنم
دو تا میگم یکی حس ناکافی بودن، در عین حالی که داری همه تلاشتو واسه زندگیت میکنی دومی حس دلتنگی کسی که حستو بهش میگی و به جای درک کردن، ترکت میکنه(واقعا ارزش دلتنگ شدن نداره)
اینکه بهم اهمیت نمیدن و شبیه ی روحم .... هم تو خانواده هم تو جمع فامیل هم تو جمع رفقا هم تو فضای مجازی ...😔
اینکه فهمیدم تو دنیا جز خودم هیچ کس درکم نمیکنه و نخواهد کرد..
تنهایی توی خانواده شاید فکر کنید حسودیه اما نیست مامانم بابامو داره داداشامم همو اما من تنهام تازه بعد از یه اتفاق بابام دیگه با من مثل قبل نیست و توجهش بیشتر به داداشامه
بدترین حس اینه که نادیده گرفته شی
همیشه از مردم فرار میکردم هیچ وقت نتونستم اجتماعی باشم همه ازم ناامید شدن تنها چیزی که فعلا خوشحالم میکنه اومدن تو تستچی اینجا حداقل میتونم از همه چی فرار کنم بنظرتون شاید اجتماعی نبودن اصلا سخت نباشه اما.... 😅 💔
اینکه هر سری من تو روابطم با دوستای بچگیم کوتاه اومدم و هیچوقت خانوادم اونطوری که باید دفاع نکردن ازم حتی اگه من مقصر هم نبودم و الان هم با این موضوع درگیرم همین حامی نبودن خانوادم و توقع بالاشون ازم رو من تاثیر گذاشته از بچگی تا به الان.
حس از دست دادن یکی از عزیزانم که خیلی دوستش دارم 💔💔🥺🥺
وقتی مجبور میشم بخوابم ولی اصلا خوابم نمیاد(جهـ.ـنم)
دارم تلاش میکنم خنده دار باشه ولی قبل از امتحان های آخر سال(میدونم خیلی چیز ها هستن که حس بدتری دارن ولی همونطور که گفتم جهت خنده✌️😅😂)
وقتی پدر بزرگم فوت کرد یا وقتی که اون فرد رفت
قدر من را نمی دانند. اگر اشتباهی کنم جنگ جهانی پیش میآید مهربانی هایم نادانی و سادگی حساب میشوند:)
فشار روحی و جسمی از حجم دروس
از دست دادن عزیزان
حس ضایع شدن ، تحقیر شدن ،
متاسفانه درام تجریش میکنم ... وقتی یواش یواش درای از کسی که بهترین خاطره هارو باهاش داری سرد میشی
حس اضافه بودن و حس ترک شدن توسط مادربزرگم اون بهترین آدم زندگیم بود
وقتی عصبانی میشم یا پنیک میکنم کل تنم میلرزه و وقتی دوستام از پشت بهم خنجر زدن...
پشیمانی، طرد شدن، از دست دادن اینا بدترین حس هایی هستن که تابحال تجربه کردم
وقتی شخص متقابل آدم خوبیه ولی واسه من نه
از دست دادند. اظتراب و استرس بی خودی ( بیش از ده به همچین اهمیت می دم) وقتی غم دیگران هم روی غم خودت میزاری
اینکه کسی که دوسش داری با دیدن یه نفر جوگیر اونم جو گیر شه و تورو یادش بره بعد که اون دیگه نبود بیاد پیشت اما اونو چون ذاتش مثل خودشه اونو بیشتر دوست داره 🥲🥲🥲🥺
اینکه با سادگی تمام باهاش دوست شدم براش صدمو گذاشتم باهاش مهربون بودم کلی کار براش کردم فکر میکردم آدم خوبیه براش تا مرز نابودی رفتم و برای اینکه بتونم از تنهایی در بیام پس بهش اعتماد کردم ولی سواستفاده کرد و بهم از پشت خنجر بدی زد و این شد که دوست هرکسی نمیشم(همه اینها توی مدرسه بود)
اینکه تا وقتی بچه ایم از یه سری چیزا محروممون میکنن ، چیزی که تو این سن ذوقس رو داریم ..ما ..الان با این از زندگی لذت میبریم نه وقتی بزرگ شدیم ، وقتی بزرگ شدیم شما بیا صد تا ازش بده به من ، من دیگه برام ذوقی نداره..اونموقع که دوستش داشتم نداشتمش..با وجود اینکه امکانش بود که داشته باشم و محرومم کردن. این برای من یه گوشیه که ارزو به دلش موندم حقیقتا ..اینی ام که الان باهاش اومدم اینجا قاچاقیه ..حتی نکیزارن بابودن پول خودم ، با مزد کارم هزینه اش رو بدم و بخرم..
وقتی کلی برای امتحان میخونم ولی آخر سر بخاطر استرس همشو اشتباه بنویسم امسالم شیمی من افتضاح شده درسم کلا و یدونه هم وقتایی که افسردگی داشتم شمارش ۴۱ بود و خیلی دوران سختی بود و الان هم دارمش ولی به ۳۸ اینا اومده
لینک کوتاه
توجه!
محتوای ارائه شده در این سایت توسط کاربران تولید می شود و تستچی نقشی در تهیه محتوا ندارد بنابراین نمایش این محتوا به منزله تایید یا درستی آن نیست. مسئولیت محتوای درج شده بر عهده کاربر سازنده آن می باشد.
نظرات بازدیدکنندگان (0)