هوشیاری در جهانی خفته

همونجا از غم و درد میمردم چون کل خانوادم بیدار نمیشن... یه خواب ابدی؟ چه فرقی با مرگ داره؟ من نمیتونستم اون حالت رو تحمل کنم.

نقاشی می کشم

فقططط اورثینک میکنم و فیلم نگاه میکنم🥲😂

منم میخوابم

گرسنم میشه و همه خوابن🫤

قدم زدن تو خیابون ، بدون هیچ ماشینی ، بدون هیچ صدایی و بدون حتی یه آدم راه میرم ... شاید لازمه یکمم به خودم فکر کنم؟ این چند روز همش به بقیه فکر کردم ... ناراحت نشن اذیت نشن ... ‌ به چیزایی که دوست دارم فکر میکنم ، به قلبم فکر میکنم یه هدفون میزارم تو گوشم با یه آهنگ ... فقط میرم یا شایدم به جای اینکار برم یه جا فقط بلند داد بزنم ، اونقدر که خالی بشم ... حس میکنم واقعا قلبم خیلی سنگین شده ... جوری ‌که شاید آهنگا هم نتونن کمک کنن!

سعی میکنم کارهام رو انجام بدم تا فردا صبح منو بیدار نکنن

سعی میکنم هر طور شده خودمو بخوابونم 🫠(چون یکم موقعیت ترسناکه..*)

توی شهر دور میزنم ، چون همین یه دفعه هس که بدون هیچ استرس یا سختگیری و با امنیت میتونم توی خیابون ها به عنوان یه دختر قدم بزنم .

متاسفانه تا بخوام کاری کنم اورثینک بهم سلام میکنه:))

چه کاری بهتر از دزدی؟

به زندگی ادامه میدم

شاید عجیب باشه ولی مر*گ🙃

میخوابم

قطعا میرم کل چراغای شهرو خاموش میکنم فقط به اسمون نگاه میکنم....ولی خب اگه روز بود میرم یه دوری میزنم تو شهر چون همه شهر مال منه💀

هر آهنگی که گوش میدم، فیلمی که میبینم، سناریو رندوم، کزاشم، بدبخ.تی هام😚🎀

میتونم راحت هر جایی خواستم برم. بدون اینکه صداها و آدمها مزاحمم بشن کتاب بخونم یا آهنگ گوش بدم. در آرامش قدم بزنم و بنویسم. یا در سکوت بخوابم:)

یه آهنگ فانک میزارم صداشو اونقدر بلند میکنم بیدار شن(کزم دار-)

منم میخوابم. 🤝🏻

1. با خودم حرف می‌زدم نه با صدا، با فکر 2. به جاهایی می‌رفتم که همیشه شلوغ بودن می‌رفتم وسط یه میدان بزرگ، می‌نشستم روی زمین و به آسمون خیره می‌شدم 3. برای آدم‌ها نامه می‌نوشتم برای هر کسی که دوستش دارم، یه نامه‌ی صادقانه می‌نوشتم 4. به صداهای فراموش‌شده گوش می‌دادم صدای باد، صدای قلبم... 5. نقشه میکشیدم نقشه چیزی که وقتی بیدار شدن ببینن 6. یه شمع روشن میکردم شاید یکی از خواب پاشد و دید هنوز نوری هست...

حس خوشبختی ✨🙂