
حتما بگید 💜✨
اتمام مسابقه | 1404/02/23 |
ظرفیت مسابقه | 100 شرکت کننده |
نحوه تعیین برنده | بدون مدال مسابقهتوسط سازنده مسابقه |
وقتی5سالم بود به خاطراینکه پدرومادرم درگیر دانشگاه بودن مجبور شدم با پدربزرگ و مادربزرگم زندگی بکنم که یک شهر دیگه بودن و خوب خیلی برام سخت بود که کیلومتر هااز پدرومادرم دورباشم و همیشه هم تنها بودم تا اینکه پسربچه همسایه پدر بزرگم یک روز از دیوار بالای حیاط خونشون که چسبیده به دیوار حیاط خونه پدربزرگ بود اومدن بالا و باهم دیگه آشنا شدیم و اونا از اون به بعد شدن بهترین دوست های من :)حتی وقتی چند سال بعد دیوار حیاطشون رو بالا کشیدن ما بازهم دوستیمون رو ادامه دادیم و تو کوچه باهم بازی میکردیم :)

وقتی برای اولین بار رفتم شهربازی ، تقریبا ۸ سالم بود
وقتایی که بدون دغدغه و غم های نوجوونی مامان بازی میکردم

با پسرعمم که دو سال از خودم کوچیک تر بود بعد مدرسه(شیش سالم بود)و با پدربزرگم به مورچه ها غذا میدادیم...

شبها میخواستم برم تو تختم(بابا یادت نره بیای مامان شبت بخیر) چراغو خاموش میکردم ولی چراغ هال تو اتاقمو روشن میکرد. گوی من که حالت چراغ خواب داشتو زدم به برق و روشن شد. قرمز. سبز. نارنجی. ابی. و بابام میومد تو اتاق. نوار کاست رو میزاشت تو دستگاه و شروع میشد. بابام تو گوشم زمزمه میکرد. ای یوسف خوش نام ما خوش میروی بر بام ما! و من یواش یواش خوابم میبرد و وارد دنیای بهشتی خودم میشدم که دامن گل گلی تنم بود و توی طبیعت هوای ابری و باد و سازی که دستم بود... فرداش هم با صدا گنجشک ها بیدار میشدم...
نمیدونم شاید روزی که برام دوچرخه خریدن
وقتی دوستم که خیلی دوست دارم اولین بار بغلم کرد ، ولی من خجالت میکشیدم، گرماش حس خوبی بهم میداد، امنیت، بهش فکر میکنم قلبم میلرزه، ولی خب یکم خرابش کردم 💔 دوست دارم
روزی که با بهترین دوستم رفتم بیرون تو. پارک یه حوض تمیسز و زیبا بود توش اب تنی کردیم زیبا بود
این خاطره نیست یه خوابه قرار بود بریم مسافرت و من ذچق زده بودم انقدر بهش فکر کردم که خواب دیدم رفتیم مسافرت ولی از جاده ی زمینی که شبیه این فیلمای فانتزی بود یه ابرو نشون میدادن میگفتن میربم اونجا و رفتیم مثل یه قهوه خونه بود و اونجا هیچی نمیشنیدم فقط انگار مثل یه کلیپ میدیدم که ما میخندیم و عکس میگیریم کلی عروسک هم از سقفش اویزون بود

کلاس اول بودم. خوندن رو..خیییییلی دوست داشتم یاد بگیرم برای همین بابام واسم کتاب غیر درسی و داستان میخرید و مدام میخوندم..حس اینکه کتاب هام مربع های کم حجم نبودن..خییییلی واسم جذاب بود! حس بزرگ بودن داشتم🐱💘
لینک کوتاه
توجه!
محتوای ارائه شده در این سایت توسط کاربران تولید می شود و تستچی نقشی در تهیه محتوا ندارد بنابراین نمایش این محتوا به منزله تایید یا درستی آن نیست. مسئولیت محتوای درج شده بر عهده کاربر سازنده آن می باشد.
نظرات بازدیدکنندگان (0)