
سلام به این مسابقه خوش اومدین! 👻❤ لطفا خنده دارترین خاطره ی مدرستون رو با ما به اشتراک بذارید تا بهترین انتخاب بشه💕 از خاطره ی همه ی کاربرا پست میسازم💖ᰔᩚ
اتمام مسابقه | 1404/01/28 |
ظرفیت مسابقه | 100 شرکت کننده |
نحوه تعیین برنده | جایزه : 1000 امتیاز و مدال توسط لایک کاربران |
یه بار داشتیم جرئت حقیقت بازی میکردیم من جرئت رو انتخاب کردن، بعدش این بود که برم به مدیر بگم *خیلی دوستتون دارم*. اره دیگه مغنعه پوشیدم و رفتم گفتم *خیلی دوستتون دارم* بعدش گفتم که جرئت حقیقت بود، بعد مدیر گفت:یعنی واقعا دوستم نداری؟
یک بار صف بسته بودیم بعد داشتیم با دوستام حرف میزدیم بعد مدرسه ما یک جوریه که هیچچ کسییی نباید اصلااا توی صف حرف بزنه بعد انقدر غرق حرف زدن شده بودیم که نفهمیدیم معاون پیش ما وایستاده بود و کل صف ها هم رفته بودن😂 ولی بعد خدارو شکر اتفاقی نیفتاد برامون😅 خیلی سم بود🤣
آیا مدرسه خاطره ی خنده داری دارد؟ 😂 مدرسه کلا خنده دار است. 😂
یبار سر زنگ ریاضی معلممون چون خیلی پایه بود کنسرت راه انداختیم و هرکی هرچی چی میخاست میخوند رپ و هایده. هرچی من تو بخش رپ بودم ادای معلماعم دراوردیم و معلممون فقط میخندید باهامون
یه بار تو کلاس انلاین معلم یه نفر رو صدا زد دختره مکروفونش رو که باز کرد دبیر ازش سوال پرسید بعد دختره برگشت گفت خانم صدا تونو ندارم بعد معلم گفت الان چی الان صدام رو داری دختره گفت نه ندارم 🤣
کلا مدرسه همه چیزش جز امتحاناس خنده داره مخصوصن اون رفیق دلقکه که هممون داریم

یک خاطره دارم برای پدرمه راستش😅یه بار توی مدرسه ...یه سری شیر های مثلثی بود پدر منم دوم دبستان بود میدید بقیه میپرن روش و به حرف حال باحاله پدر منم گرفت از اونا پرید روش از شانسش ناظم کنارش بود رفت روش شیر توش بود ریخت رو ناظم و گفت ناظمه خانم بوده گند خورد به دامنش نمی دونم چیشنه انگار زدش(قبلاً نا اینجوری بوده دیگه)بعد...
کلاس پنجم دبستان بود فکر کنم، ما یه تئاتر کلاسی داشتیم یکی از همکلاسی هام توی نقشی بود که شخصیتش مرد بود، اونم امده بود سیبیل درست کرده بود با کاغذ،ما داشتیم واسه معلم تعریف میکردیم که داستان این تئاتر چیه و چجوری بچه ها دارن لباس درست میکنن و اینها، همون همکلاسیم گفت: خانم یعنی سیبلی کاغذی که درست کردیم شبیه سیبیل بهنام بانیه! همه یه ریزی خندیدیم، معلم مون متعجب بود تا اعتماد به سقف و قاطعیت گفت:بهنام بانی کیه؟ کل کلاسسس داشت از خنده منفجر میشد
ما همیشه ی خدا تو صف هستیم یه بار ناظم رد شد دستش کاغذ و خودکار بود به دوستم گفتم که داره مشق هاشو مینویسه
خاطره ی خنده دار زیاد دارم مثلا یه بار یه معاونی داشتیم خیلی منو اذیت میکرد من دوسال تو اون مدرسه ای بودم که اون معاونه بود روز آخر اومدم خداحافظی کنم گفتم «اسمش خانم گنجی بود» گانم خنجی خداحافظ 😅😂😐 «زبونم نچرخید😃😅» قشنگ به افق خیره شده بود
راستش من خاطره ندارم 🦦
هم کلاسیم داشت ف.ح.ش میداد یهو دید معلممون پشت سرش وایستاده یه بارهم سر کلاس هم کلاسیام به هم نامه عاشقانه مینوشتن که معلم دید
مدرسه خود گریه و خندس رفیقات تنها شیرینیشن🎀😅
و بعدش داشتم والیبال بازی میکرد خورد تو سر مدیر بهد مدیر بههر کسی که داشت والیبال بازی میکرد یک منفی داد

امروز معلممون دستشو باز کرد جلویمو بغل کنه فکر کردم میخواد بزنه قدش زدم قدش رفتم😐
خخ من با همکلاسیام هماهنگ کردم من به معلک بگم یه بویی میاد بعد همکون بکیریم بعد من رفتم گفتم معلم گف نه نمیاد بعد یهو من خودمو پرت کردم زمین همه بچه هاعم خودشونو از رو صدنلی و همه جا پرت کردن پایین یهو معلم جیغ زد زنگ زد به مدیر😂
من و دوستم داشتیم سر کلاس با میز بازی میکردیم یهو میز چپ شد رومون خیلی خندیدیم🤣
یه بار من و دوستم داشتیم بازی میکردیم من با شکم خوردم زمین به جای اینکه گریه کنم یا حتی بگم آخ با دوستم زدیم زیر خنده😂
لینک کوتاه
توجه!
محتوای ارائه شده در این سایت توسط کاربران تولید می شود و تستچی نقشی در تهیه محتوا ندارد بنابراین نمایش این محتوا به منزله تایید یا درستی آن نیست. مسئولیت محتوای درج شده بر عهده کاربر سازنده آن می باشد.
من و دوستم داشتیم سر کلاس با میز بازی میکردیم یهو میز چپ شد رومون خیلی خندیدیم🤣
😂😂
شرکت کن شاید بردی💞