جریان زندگی

این اتفاق افتاده بود نمی خواستم آنها برای من اشک بریزند برای آن دو نفر که ستون امید من را بر زمین گذاشتن و ساختن🫐 برای چیز هایس که امید من هستند که با دیدنشون زندگی در میان من به جریان می‌افتد

لبخند های عزیزانم و خانوادم

به گذشته نگاه کردم و دیدم چه شباییو صبح کردم که اصلا فکرشم نمیکردم پس فهمیدم اینم میگذره فقط لازمه صبر کنم و به خودش اعتماد کنم چون همیشه قشنگ می‌نویسه:)

اون لحظه که تو اوج غم زل زدن بودم به دیوار و در خیالات خودم بودم یدفعه مراقب امتحان اومد گفت خانومم وقت تموم برگه رو بده (اون کسی بود که باعث این شد بفهمم زندگی جریان داره)

خانوادم و دوستام که کنارم بودن و بهم حس امنیت دادن اما به نظرم اینکه خودم خواستمم خیلی مهم بود

و خدا هست 🍋💛

وقتی از همه چیزو همه کس دلگیر و ناامید بودم و درگیر یه عشق یه طرفه شده بودم، اون معجزه اومدن اون آدم تو زندگیم بود که اوت عشق سمیو به نفرت تبدیل کردو منو عاشق خودش کرد و فهمیدم زندگی میتونه قشنگ باشه اگه اون باشه کسیکه حتی موقع بی خوابیام واسم لالایی میخوند بخوابم..

این که زندم خودش بزرگترین دلیله وجود خدایی که حتی اگه من گاهی ازش غافل شم اون حواسش به من هست وجود اون یدونه رفیقم