دوران طفولیت

وقتی که چشمام رو تو حموم میبندم احساس میکنم یکی داره نگاهم میکنه

وقتایی که همه لامپ ها خاموشه و دیگه موقع خوابه ، و من اخرین نفری هستم که میرم میخوابم ، لامپ رو سریع خاموش میکنم و میدوم تو اتاقم و سریع پتو رو میندازم رو خودم 😂 ( پتو بهترین حفاظ برای جهانیان 😂 ) این هم مال بچگیمه و هم الانم 😂

من باور داشتم گرگینه ها توی دستشویی پاتوق دارن پس سریع میرفتم تو کسری از ثانیه کارم رو می کردم می دویدم فرار می کردم تا نخورنم آره دیگه این ترس همیشه با من بود

یه عادتی که از بچگی دارم اینه که چهار دست و پا از پله میرم بالا..

هنوزم اعتقاد دارم اگه پتو از روم بره کنار جنا میخورن منو

وقتی بچه بودم عادتم این بود که به اب میگفتم پول😕🗿

خب راستش من از سگ ها میترسیدم... واقعا نمیدونم چرا یا مثلا بعضی وقتا تصویر های ذهنی میساختم و خودمو از اونا میترسوندم😅

وقتی پاهام از پتو میومد بیرون معتقد بودم جن میاد منو میبره ولی تا میاد ببرتم پام رو میبرم زیر پتو :))))))

فکر میکردم اگه به پنجره خیلی نزدیک بشم جن پرتم می‌کنه پایین. اگه شب تو آینه نگاه کنم دیونه میشم، اگه به شیطون بگیم شیطان ناراحت میشه

من وقتی کسی خونه نبود توی اتاق فیلم می‌دیدم میترسیدم برن دستشویی چون فکر میکردم پشت بخاری توی حال یه گوریل هست بعد چون میترسیدم برم دستشویی میرفتم پست بخاری دستشویی میکردم 😑😑😂 هنوزم دلیلش رو نمیدونم

جهت شرکت در مسابقه*

پریدن پله از ارتفاع دیدن خاموش شدن یخچال برگردوندن بالشت برای خنک شدن هعییی

من به این یکی خیلی باور داشتم. توی خونمون دوربین مداربسته هست نه تنها توی خونه فکر میکردم هرجا که برم همه ی آشنا هام میتونن هر کاری که میکنم رو ببینن 😂

دیوار اتاقم نیم دایره بود و همیشه توی کودکی فکر میکردم یکی اونجا زندگی میکنه و شب که میشه منتظره من بخوابم تا منو عذیت کنه 🤧🤣

چشمامو تو حموم ببندم لولو من نگاه میکنه

فکر میکنم همه دوستم دارن و پیشم میمونن😂🥲