در مورد اینکه بزرگ شدید یا اینکه میخواید بزرگ بشید چه احساسی دارید ؟ ترس اضطراب شادی غم یا .... برنده 1000 امتیاز میگیره اگر باشم تستچی البته
اتمام مسابقه | 1403/06/30 |
ظرفیت مسابقه | 100 شرکت کننده |
نحوه تعیین برنده | جایزه : 1000 امتیاز و مدال توسط لایک کاربران |
چون زیادی به آینده فکر میکنم، شاید ترس و اضطراب؟
قبلا که بچه بودم دوست داشتم زود بزرگ شم ببینم چه حسی داره ولی وقتی بزرگ شدم فهمیدم که بزرگ شدن ، چندان هم خوب نیست ، تا وقتی کوچیکی از بیشتر دنیا بی خبری اما وقتی بزرگ شدی چیز هایی رو میفهمی که برات باور نکردنی هستن و آرزو میکنی ای کاش هنوز هم بچه بودی 🥲♥️ ما وقتی بچه بودیم دوست داشتیم بزرگ شیم و پدر و مادرامون دوست داشتن دوباره بچه باشن .. !
از اینکه قراره بزرگ شم میترسم،و همینطور هم از بزرگ شدن خوشم میاد،اگه بزرگتر شم اهمیتم برای بقیه میاد پایین،و اگه بزرگتر شم کسی دیگه برام تصمیم نمیگیره چیکار کنم چیکار نکنم
آرزوی مرگ🥲💔
کاش اصن بزرگ نمیشدیم همون دوران کودکی بهتره هممون وقتی بچه ایم ارزو داریم بزرگ شیم ولی وقتیم بزرگ شدیم هزار بار ارزو میکنیم برگردیم به دوران بچگیمون از اونجایی که نوجوونم هم دلم میخواد برگردم به دوران کودکیم هم دلم میخواد بزرگ بشم ببینم دنیای ادم بزرگا چجوریه البته مطمئنم بعدا پشیمون میشم؛؛ دنیای ادم بزرگا خیلی غمگینه:)))))
احساس خوبی ندارم عمیقا دلم برای بچگی هام تنگ میشه به این فکر میکنم که دیگه قرار نیست تاب بازی کنم،برم مهد کودک،برم مدرسه،دیگه دنیا مثل قبل رنگارنگ و رویایی نیست بزرگی خوبیای خودشو داره ولی بچگی یچیز دیگس آدم فقط یک بار زندگی میکنه و اینکه میبینی چقدر زود بزرگ میشی دردناکه احساس غم و اضطراب رو دارم هرچی بزرگ میشیم مشکلات بیشتر میشه دلم نمیخواد بزرگ شم:)
من ۱۸_۱۹ سالمه این که مهرماه امسال ، دیگه قرار نیست برم مدرسه، باعث میشه فکر کنم که بزرگ شدم... از این بابت که دیگه قرار نیست معاون مدرسه ام رو ببینم، یا اون اکیپی توی مدرسه که باهاشون دشمن بودم رو ببینم، خوشحالم چون اعصابمو خورد میکردن ولی خب بجاش قراره برم دانشگاه و شاید قرار باشه برم خوابگاه و میترسم از اینکه با کسایی که توی خوابگاه و دانشگاه می بینم ، به مشکل بربخورم... به طور خلاصه، احساسم نسبت به این که بزرگ شدم، اضطراب از آینده است و خوشحالی از پشت سرگذاشتن مشکلات گذشته
فعلاً حس میکنم خوابم میاد ولی خوب تویه بزرگی همه ی حس ها باهم مخلوط میشن میدونی ساعت چنده ساعت دو صبح و شارژ گوشی ۱۰ درصده
من نمیخوام بزرگ شم با تکرار نشدن اینجور شادیا با دوستام،چجوری کنار بیام ಠಗಠ
بزرگ شدن یعنی به پیر شدن نزدیک شدن . پیرشدن یعنی درد و نارضایتی . یعنی نتونی دیگه تکون بخوری و قدرت و توان سابق رو نداری و کمتر تحویلت میگیرن . بزرگ شدن یعنی عذاب و یعنی آرامش . یعنی مرگ و یعنی زندگی . یعنی تنهایی یعنی خانواده دار . یعنی پولداری یعنی دارو خوری . یعنی عشق یعنی نفرت . متوجه هستی چی میگم یا ...
اضتراب و ترس و غم نمیدونم ولی تو دلم دلشوره میزنه🙂😕
خب بچه ها خیلی شادترن نه اینکه دنیا برای اونا یه شکل دیگه رقم بخوره فقط اینکه بچه ها از چیزای کوچیک و عادی مثل بارش برف و بارون و رنگین کمون یا دویدن و بازی کردن لذت می برن و دنیا از دریچه ی چشم اونا خیلی بزرگ و زیباست همون بچه ها وقتی بزرگ می شن اینقدر توی کار و مشغله و رقابت و حسادت گیر می کنن که لذت بردن از چیزای کوچیک فراموش می کن افسرده میشن و دنیا رو فقط توی کار، پول و سود میبینن پس دنیایی که می بینن خیلی کوچک تره بیایید موضوع رو باز تر کنیم مسئله بزرگ شدن نیس دیدن زیبایی ها حتی در تاریکیه
حس قشنگی نیست خیلی🖤🤍
حس خاصی ندارم
راستش به نظرم نوجوونی بهتره اینکه یه برنامه مشخصی داری بهتره چون سه فصل سال رو میریم مدرسه و تابستون رو هم تو خونه استراحت میکنیم یا یه سری کلاسها میریم ولی بعد اینکه دیپلم گرفتیم نمیدونیم نمیدونیم چه رشتهای تو دانشگاه برداریم بهتره نمیدونیم نمیدونی آیندمون چطوره قراره تو ایران بمونیم یا مهاجرت کنیم کلاً نمیدونیم چه برنامهای داریم
ترکیبی از هیجان و ترس برای پا گذاشتن به دنیای تیره و در عین حال مجذوبکنندهای که کلی با دنیای کودکیم متفاوته.
یه حس عجیبی دارم حس ترس از آینده حس ترس و وحشت از اینکه دنیا رویه خوششون بهم نشون میده یا نه🥺🥺
بهش که فکر میکنم هم زمان هم ناراحتم هم خوشحال و راستش یکمم ازش میترسم ! مثلا خوبه که بزرگ شیم و تجربه هامون بیشتر شه به یسری اهدافمون میرسیم و گوش مهم تر و تاثیر گذار تری به عنوان یه انسان بالغ تو جامعه داریم ولی از طرفی هم ترسناک یا دردناکه حتی که به مرگ نزدیک تر شی و خب یسری مشکلات و نگرانی های جدید و سخت تری به وجود میاد و عموما مردم از عزیزانشون دورتر میشن دوست دارم بزرگ شم ولی از بعضی چیزاشم میترسم
نمیتونم توصیف کنم همه ی حس هارو دارم.
یه جورایی پشیمون چون نتونستم خوب از بچگیم لذت ببرم،از طرفی هم هیجان تا ببینم در آینده چه اتفاقاتی قراره بیوفته
خوشحالم
به نظر و عقیده ی من سن برای برخی از افراد فقط یک رغم و عدد هستش.به نظر من برخی بزرگ تر ها اصلا قابل احترام نیستند.صرفا بخواطر سنشون. پس شما باید در هر لحضه ی زندگیتون شاد باشید و قصه ی پیرشدن رو نخورید و حتی قصه ی زودتر بزرگ شدن روهم نخورید...هر چی هست در حال هست در حال زندگی کنیید نه در گذشته یا اینده لذت هرچیزی که الان داره اتفاق میوفته رو ببرید
شادییییییی
اضطراب فکر کنم
احساس میکنم
من در مقابل بزرگ شدن: نمیییییخخخخخوااااااممممممم😫
احساس میکنم غم خاصی در من وجود خواهد داشت. چون دیگه زندگی قرار نیس معنی داشته بباشه.اماااااااااا بیاید به این موضوع فکر کنیم که مدرسه ای در کار نیس!!!
بزرگ شدن از بچی آرزو هممون بوده اما وقتی به سن بلوغ میرسین و بزرگ میشین خیلی استرس قراره داشته باشین چون نمیدونید چی در انتظارتونه و کلی استرس بی دلیل میگیرین برای هر چیزی اکثر خانواده ها از نوجوان حمایت میکنن و دلداریش میدن تا استرس کمی داشته باشه اما تعداد کمی بخاطر عوض شدن اخلاقیات به نوجوان سر کوب میزنن و این باعث افسردگی نوجوان میشه و اون والد با این اندیشه اینکارو میکنن ک فرد مستقل میشه اما بسیار اشتباهه خلاصه بزرگ شدن حس خیلی عجیبیه و میتونه خیلی خوب باشه براتون ( از طرف یه نوجوان )
دنیا اون چیزی نبود که انتظارشو داشتم
یه جورایی هم هیجان زده ام هم نگران
این حس حسه عجیبیه نمی دونم می خواد آینده چی بشه زندگی رویه خوشه شو بهم نشون میده یا نه می تونم به آرزو هام برسم یا نه 🫠🫠🫠
بزرگ شدن خوبه ولی مراحل بینش خیلی بده، هیچ حسی تو این سن به هیچی ندارم
احساس اضطراب در کنار اون احساس غرور میکنم در عین حال دارم بزرگ میشم و مسئولیت علم زیاد میشن و مجبور میشم که با کار های زیادی دست و پنجه نرم کنم در عین حال این احساس رو بهم میده که من بالاخره میتوانم یک آدم با تجربه و بالغ تبدیل بشم
بی حسی😐
من ترس و اظطراب ترس از اینکه قراره بارهای رویه دوشم چقدر زیاد بشن و اظطراب از اینکه آیا میتونم اون هارو به دوش بکشم؟🙂
احساس شادی کمی هم اظطراب برای چیز های پیش روم اینکه بتونم تو حین بزرگ شدن تلاش کنم رویای خودم رو بسازم
بی نظرررررررررررررررررر
غم و شادی
ناراحتم دنیای بزرگتر ها در از دغدغه ، نگرانی ،دروغ و فساده و اونها خیلی سختی می کشن.خوشحالم چون توی یه دوره ی جدید از زندگی پا می زارم . استرس دارم چون نمی دونم چی میشه . هیجان دارم چون می دونم قراره کلی اتفاق جدید برام بیوفته و البته مجبورم چون این یه دوره از زندگیمه
با تمام وجود دوست داشتم توضیحش بدم اما نمیشه...حسی عجیب داره...حس غم شاید ترس اظطراب و بیشترین حس عجیب...یه حس خیلی عجیبی داره...که تو نه دیگه بچه ای نه بزرگ..تو دقیقا سر مرزی:)
دوراهی ! بزرگ شدن یا نشدن ! مسئله این است
احساس ترس دارم اینکه بزرگ شم و اطرافیام پیر بشن و اون حس قشنگ کودکیم از بین بره و وارد یه دنیای کثیف بشم و شاید هر بار شکست بخورم 🫂🌱🖤
احساس پوچی خلاء بی حسی به زندگی دارم پیر میشم...تجربه هام بیشتر و اشتباهاتم روز به روز کمتر میشه ولی نمیتونم باهاش ارتباط برقرار کنم دلم میخواد جوان تر باشم و دغدغه های کوچیکتری داشته باشم انگار فقط سنم بالا رفته...از نظر شرایط زندگی، هنوز آمادگی رویارویی با خیلی از مشکلاتو ندارم
بنظرم هیچ ترسی به آینده ندارم شاید تو گذشته خطاهایی کردم ولی دیگه بهش فکر نمیکنم و حتی زیاد روی آینده هم تمرکز نمیکنم که حالم بد کنه پس سعی میکنم هم برای آیندم تلاش کنم و هم توی لحظه زندگی کنم
لینک کوتاه
توجه!
محتوای ارائه شده در این سایت توسط کاربران تولید می شود و تستچی نقشی در تهیه محتوا ندارد بنابراین نمایش این محتوا به منزله تایید یا درستی آن نیست. مسئولیت محتوای درج شده بر عهده کاربر سازنده آن می باشد.
میشه به سه تا تست اخرم سر بزنی؟♡