عروسک بچگی

والا مامانم همه عروسکامو ریخته دور، تنها چیزی که از بچگیم تا الان سالم مونده خودمم😐💔، که البته خودمم سالم نیستم👁👄👁

آقا امیرعلی😎 هنوز دارمش...چون خیلی بهش علاقه دارم یه چندماهی از خودم بزرگ تره.درواقع وقتی مامانم متوجه شد ک بارداره، رفتن کلی گشتن و امیرعلی رو خریدن باهاش بزرگ شدم درواقع...و حقیقتا خیلی دوسش دارم همیشه، هرجایی که میرفتم با خودم میبردمش حتی روز اول مدرسه هم قایمش کردم ته کیفم که بقیه بچه ها برش ندارن باهاش کلی خاطره های خوب دارم...پسر کوچولوی خودمه بخاطر همینم یه تیکه از وجودم شده(=

جیگر های من تا حالا برنده نشدم😖

خب خب خب.... ایشون اسمش اردیبهشته😃🤣 اگه دقت کنید اردی(اردک)+بهشت وقتی بچه بودم بی دلیل ازش خوشم میومد همه جا می بردمش حتی بردم دریا باهم شنا کردیم 😅تا الان خیلی بلا ها سرش اومده ... دستش کنده شده ، شکمش پاره شده ، چشمش کنده شده و رفته تو دریا خیس شده و حتی نزدیک بود آب ببرتش😃🤣🤣🤣 اره دیگه...🤓

والا من یه عروسک داشتم گه پنج سالگی برفناش دادم🤡اسمشم علی اکبر بود😐

مرقیا خانوم یه مرغه صورتی که چه بچگی چه الان عاشقشم دلیلی که بچگی خریدم این بود که فکر میکردم مرغ واقعیه و برام تخم مرغ میذاره 😂😂

من یه عروسک از یک سالگیم داشتم خیلی دوستش داشتم مامانم هرچی میخرید قبول نمیکردم اسمش گیلیکا بود ‌.( اسم دختر خاله ملیکا بود بهش میگفتم گیلیکا چون از اسمش خوشم اومد اسمش رو گذاشتم گیلیکا ) تو انباری مونه نمیتونم عکس بگیرم ولی یه همچین چیزی بود...

همه ی عروسکامو بچه های فامیل غارت کردن😥😅

اسمش ببعيه يه ببعيه كه يه زنگوله ي قرمز داره كه كنارش يه گل صورتي هست من از وقتي يادمه اون كنارم بود و يبار تو ماشين بوديم و ببيع پشت بود بابام يهو زد رو ترمز كم مونده بود باسر برم تو در ماشين ولي به جاش خوردم به ببيي و خيلي دليل ديگه

عکسشو ندارم ولی اسمش پسته هست عروسک خرس کوچولو سفیده یه لباس کوچولو تنش هست خیلی دوستش دارم بچه بودم هرجا میرفتم با خودم میبردمش