من:یه بار توی عید بلند گفتم دستتون مبارک (دستتون درد نکنه. عیدتون مبارک)خودمم نفهمیدم چی گفتم
اتمام مسابقه | 1403/05/11 |
ظرفیت مسابقه | 100 شرکت کننده |
نحوه تعیین برنده | جایزه : 1000 امتیاز توسط لایک کاربران |
شرکت در این مسابقه |
ایشالا تا آخر عمرتون زنده باشید . آخه اصلا یعنی چی؟؟؟ خدایا
موقعی که مهمونا داشتن میرفتن گفتم زحمت دادید دیگه تکرار نشه وای
راستش من تا حالا تو مهمونی سوتی ندادم ولی تو مدرسه دادم حالم بد بود و منم گوشی برده بودم برداشتم به مامانم زنگ زدم و گفتم. اونم گفت برو به مدیر بگو بهت دارو بده. بعدش به مدیر که گفتم مدیر گفت اخه بدون اجازه والدینت نمیتونم و منم گفتم نگران نباشید خانوم تو کلاس به مامانم زنگ زدم اون خبر داره... خلاصه دیگه از اونروز مدیر هر وقت منو میدید چپ نگام میکرد
فکر کردم نرمه بعد گوزیدم آبروم رفت🗿🤝🏼
یه بار تو مراسم تشیع جنازه بودیم وقتی با مامانم رفتیم پیش صاحب عزا از دهنم پرید گفتم ( دفعه اخرتون باشه روحش پاش ) مراسم منفجر شد تا جند روز داشتم میخندیدم 😂😂😂😅🤣🤣🖤🖤❤️
زمانی که مدارس انلاین بود و باید عکس از تمرین ها عکس میدادم از ایموجی انگشت وسط استفاده میکردم تا به یچی اشاره کنم:)
رفته بودیم خونه ی عموم تولد دختر عموم بود بعد از شانس بد ما کلی مهمون اونجا بود چه غریبه و چه آشنا ،اونروز فوتبال بود بعد دیگه بالاخره فینال بود با گوشی داشتم نگاه میکردم یهو با صدای خیلی خیلی بلند گفتم بزنن دیگهه بی شرففف🙃😂 رسما ابرو نموند برام همه هی نگام میکردن
تو مهمونی نبود ولی یه بار تو خونه دیر بیدار شده بودم اونا هم غذا خورده بودن منم یکم بعد بیدار شدنم گشنم شد و گفتم : غذا میشه مامانمو گرم کنی 🤣💔
بگم منتشر نمیشه✅
تو جمع داد زدم چایتون رو خوردید سریع برید خونتون تخمه گزاشتم جلو خالم و بعد گفتم تخمه زیاد نخورید چربه 🤣😂 جلو جمع میدوییدم تودستم آجیل بود لیز خوردم آجیلا ریخت منم پرت شدم روی زمین بزار برنده شم
معلمم دست اورد با پشت سریم دست بده من دستمو گذاشتم تو دستش هنوز که هنوزه خجالت میکشم بهم یادآوری بشه
میخواستم بگم دوربینو نگا کنید گفتم دوربینو بگ..ایید خداروشکر کسی نفهمید
یه بار تو مراسم ختم یکی رفتم گفتم مبارک باشه اونم با صدای بلند... هنوزم که هنوزه یادش می افتم گریم میگیره
وقتی بچه بودم یه بار به چند تا پیرزن گفتن ایشالا عروس شید😂😂😂😂😂😂
این مال مهمونی نیست ولی میگم یه بار داشتم از پله های خونمون میومدم بالا، طبقه پایین خونمون بودم که یهو صدای باز شدن در اومد، منم برای اینکه مجبور نشم به همسایه سلام کنم دویدم بالا، بعد همسایه مون منو دید🥲
یه بار گوشی یکی از فامیل هامون زنگ خورد دخترش شماره رو دید برگشت از مامانش پرسید میشناسیش؟؟ من فکر کردم داره با من حرف میزنه برگشتم گفتم کیو؟ (من و اون دختره باهم قهریم) بعد گفت با تو نبودم و اینا... منم از خجالت سرررخ شدم🥲🫠
من عادت دارم وقتی از بیرون برمیگردم لباسامو که عوض میکنم همونجور میمونن رو زمین مامانم با این اخلاقم مشکل بعد یه روز رف اتاقم دید لباسام زمینه گف تو منو خر فرض کردی لباساتا میندازی زمین منم گفتم نه به خریت تو چه ربطی داره منم فهمیدم مامان منظورم اشتباه فهمیدم هی می خوام درستش کنم میگم اخه مامان جان به خریت تو چه ربطی داره ( منظورم این بود که من لباس انداختم زمین تو چرا خودتو خر میکنی)
یکی داشت میوه پخش میکرد اومد پیش من من گفتم دستم درد نکنه ( به جای دستت درد نکنه) بدبخت تو شک بود
تو عروسی بودم داشتم با کفشهای پاشنه بلندم راه میرفتم با کله خوردم زمین 🤦♀️😂📿
خب ، مامانم بهم میگه بچه بودی هر وقت دست شویت میگرفت ، در همون موقیعت دستشوی میکردی ، مامانم میگه یه بار دم در زن عمو اینات ر* ی * د* ی * گِل به سرم 😬😶🤦♀️
یه بار رفتم تولد دوستم میخواستم بهش تبریک بگم ، بگم مبارک باشه 120ساله بهش گفتم تسلیت میگم 120ساله بشی😔💔
وقتی داشتیم میرفتیم به صاحبخونه گفتم خوش اومدین
چایی بردم برا مهمونا ریختم رو دخترخالم😍💔
توی مهمونی که اومده بثدن بهم گفتن چه قدر بزرگگ شدیگفتم چشاتون بزرگ می بینه بزرگیه خودتونه
سرم رفت تو گوشی نفهمیدم فامیلمون داره نگاه میکنه چی تو گوشیمه 🥲😑
خاطره خودم نیست برای ابجیمه. یادمه یدونه از دوستاش که فامیل هم هست مامانش نمیزاشت تلگرام نصب کنه دختره یواشکی نصب کرده بود بعد ابجیم یادش نبود تو جمع با صدای بلند گفت(تلگرام تو باز کن)
عموم شهید شده . داشتند میگفتند که برای شادی روح پدر و مادر و پسر مادربزرگم که غذا و اینا درست کرده صلوات ، که من اون موقع حواسم نبود که عموی شهیدمو داره میگه .. فکر کردم داره خودشو میگه گفتم : کدوم پسرش ؟ خیلی هم خنده رو .. بعد گفت اونی که شهیده بعد من واقعا تو جمع آب شدم . همه و همه نگام میکردن . خب این بود داستان خواهرم
نمیدونستم مهمون اومده با صدای بلند به دختر خاله فح.ش دادم
به نام خدا باد معده
من خواستم یک پیتزا سفارش بدم وسط مهمونی واسه تولد دوستم(خیلی پیتزا دوست داره) بعد تو اتاق رفتم جواب داد میخواستم بگم سلام خسته نباشید من دانیال هستم یک پیتزا پپرونی میخواستم بعد گفتم: سلام پپرونی نباشید من خسته هستم یک پیتزا دانیالی میخواستم😐😑😑
بیرون بودم برای شام رسیدم خونه بعد ظاهرا خالم اینا هم اومده بودن؛از خونه خودشون غذا آورده بودن ک مامانم به زحمت نیفته خورشت آلواسفناج آورده بودن...منم متنفرم ازین غذا نمیدونستمم ک خالم از خونه خودشون شام اورده بلند سر سفره برگشتم به مامانم گفتم《اخه ادم چنین چیزی می ذاره جلو مهمون؟!》 خالم بیچاره اشک تو چشماش جمع شده بود🚶♀️
یه بار خودمون مهمونی دادیم بعد قرار شد زنگ بزنم پیتزا سفارش بدم چون شام خونمون بودن خواستم بگم سلام خسته نباشید اسماعیلی هستم پیتزا میخواستم گفتم سلام پیتزا نباشید خسته هستم اسماعیلی میخواستم هیچی تلفنو قعط کرد به جای پیتزا کوبیده سفارش دادیم خیلی بد بود واقعا
یه دفعه تو مهمونی کلی پشت سر یکی غیبت کردم بعدا فهمیدم دوست صاحب مجلس بوده 🤡🤡 هنوز قلبم تیر میکشه💔💔
یکی ازپم یه چیزی خواست بعد من بهش دادم خودمم کفتم دستتون درد نکنه
برای من همین یه هفته پیش بود راستتش دختر عمه من می خواد با شوهرش بره مسافرت وقتی این خبرو بهم داد اشتبا هی به جای امیدوارم خوش بگذره گفتم امید وارم به خوشی استفاده کنید می دونم زیاد خنده دار نیست ولی تاحالا تو هیچ مسابقه ای او نشدم لوطفا لایک کنید
یبار تو مهمونی میخواستم بابت غذا تشکر کنم به زنداییم گفتم شما همه چیتون خوشمزس
گو.زیدم🗿سوتی بدتر از این وسط جمع؟😂
تا حالا تو عروسی کله پا شدی من شدم🥺🥺*جهت کله پا شدن لطفا لایک کنید*
یاد گرفته بودم کله ملق بزنم یهو شروع کردم وسط مهمونی ملق زدن😂
سوتی دادم چه سوتی مامانم گفت اینو تو جمع نگیا بعد دقیقن همونم گفتم واضح 😸😂😅 هرکس لایک کرد خداوند آن را دوست دارد😺
لینک کوتاه
توجه!
محتوای ارائه شده در این سایت توسط کاربران تولید می شود و تستچی نقشی در تهیه محتوا ندارد بنابراین نمایش این محتوا به منزله تایید یا درستی آن نیست. مسئولیت محتوای درج شده بر عهده کاربر سازنده آن می باشد.
برای مرگ پدربزرگم بهم تسلیت گفته بودن گفتم خودا رفتگان تونو نگه داره😂
چه باحال بودن 🤣🤣🤣🤣🤣