من:یه بار توی عید بلند گفتم دستتون مبارک (دستتون درد نکنه. عیدتون مبارک)خودمم نفهمیدم چی گفتم
اتمام مسابقه | 1403/05/11 |
ظرفیت مسابقه | 100 شرکت کننده |
نحوه تعیین برنده | جایزه : 1000 امتیاز و مدال توسط لایک کاربران |
برای من همین یه هفته پیش بود راستتش دختر عمه من می خواد با شوهرش بره مسافرت وقتی این خبرو بهم داد اشتبا هی به جای امیدوارم خوش بگذره گفتم امید وارم به خوشی استفاده کنید می دونم زیاد خنده دار نیست ولی تاحالا تو هیچ مسابقه ای او نشدم لوطفا لایک کنید
تو جمع داد زدم چایتون رو خوردید سریع برید خونتون تخمه گزاشتم جلو خالم و بعد گفتم تخمه زیاد نخورید چربه 🤣😂 جلو جمع میدوییدم تودستم آجیل بود لیز خوردم آجیلا ریخت منم پرت شدم روی زمین بزار برنده شم
بیرون بودم برای شام رسیدم خونه بعد ظاهرا خالم اینا هم اومده بودن؛از خونه خودشون غذا آورده بودن ک مامانم به زحمت نیفته خورشت آلواسفناج آورده بودن...منم متنفرم ازین غذا نمیدونستمم ک خالم از خونه خودشون شام اورده بلند سر سفره برگشتم به مامانم گفتم《اخه ادم چنین چیزی می ذاره جلو مهمون؟!》 خالم بیچاره اشک تو چشماش جمع شده بود🚶♀️
ایشالا تا آخر عمرتون زنده باشید . آخه اصلا یعنی چی؟؟؟ خدایا
به نام خدا باد معده
گو.زیدم🗿سوتی بدتر از این وسط جمع؟😂
زمانی که مدارس انلاین بود و باید عکس از تمرین ها عکس میدادم از ایموجی انگشت وسط استفاده میکردم تا به یچی اشاره کنم:)
یبار تو مهمونی میخواستم بابت غذا تشکر کنم به زنداییم گفتم شما همه چیتون خوشمزس
وقتی داشتیم میرفتیم به صاحبخونه گفتم خوش اومدین
راستش من تا حالا تو مهمونی سوتی ندادم ولی تو مدرسه دادم حالم بد بود و منم گوشی برده بودم برداشتم به مامانم زنگ زدم و گفتم. اونم گفت برو به مدیر بگو بهت دارو بده. بعدش به مدیر که گفتم مدیر گفت اخه بدون اجازه والدینت نمیتونم و منم گفتم نگران نباشید خانوم تو کلاس به مامانم زنگ زدم اون خبر داره... خلاصه دیگه از اونروز مدیر هر وقت منو میدید چپ نگام میکرد
یه بار خودمون مهمونی دادیم بعد قرار شد زنگ بزنم پیتزا سفارش بدم چون شام خونمون بودن خواستم بگم سلام خسته نباشید اسماعیلی هستم پیتزا میخواستم گفتم سلام پیتزا نباشید خسته هستم اسماعیلی میخواستم هیچی تلفنو قعط کرد به جای پیتزا کوبیده سفارش دادیم خیلی بد بود واقعا
رفته بودیم خونه ی عموم تولد دختر عموم بود بعد از شانس بد ما کلی مهمون اونجا بود چه غریبه و چه آشنا ،اونروز فوتبال بود بعد دیگه بالاخره فینال بود با گوشی داشتم نگاه میکردم یهو با صدای خیلی خیلی بلند گفتم بزنن دیگهه بی شرففف🙃😂 رسما ابرو نموند برام همه هی نگام میکردن
یکی داشت میوه پخش میکرد اومد پیش من من گفتم دستم درد نکنه ( به جای دستت درد نکنه) بدبخت تو شک بود
فکر کردم نرمه بعد گوزیدم آبروم رفت🗿🤝🏼
یاد گرفته بودم کله ملق بزنم یهو شروع کردم وسط مهمونی ملق زدن😂
تا حالا تو عروسی کله پا شدی من شدم🥺🥺*جهت کله پا شدن لطفا لایک کنید*
من خواستم یک پیتزا سفارش بدم وسط مهمونی واسه تولد دوستم(خیلی پیتزا دوست داره) بعد تو اتاق رفتم جواب داد میخواستم بگم سلام خسته نباشید من دانیال هستم یک پیتزا پپرونی میخواستم بعد گفتم: سلام پپرونی نباشید من خسته هستم یک پیتزا دانیالی میخواستم😐😑😑
وقتی بچه بودم یه بار به چند تا پیرزن گفتن ایشالا عروس شید😂😂😂😂😂😂
یه بار گوشی یکی از فامیل هامون زنگ خورد دخترش شماره رو دید برگشت از مامانش پرسید میشناسیش؟؟ من فکر کردم داره با من حرف میزنه برگشتم گفتم کیو؟ (من و اون دختره باهم قهریم) بعد گفت با تو نبودم و اینا... منم از خجالت سرررخ شدم🥲🫠
میخواستم بگم دوربینو نگا کنید گفتم دوربینو بگ..ایید خداروشکر کسی نفهمید
بگم منتشر نمیشه✅
سوتی دادم چه سوتی مامانم گفت اینو تو جمع نگیا بعد دقیقن همونم گفتم واضح 😸😂😅 هرکس لایک کرد خداوند آن را دوست دارد😺
این مال مهمونی نیست ولی میگم یه بار داشتم از پله های خونمون میومدم بالا، طبقه پایین خونمون بودم که یهو صدای باز شدن در اومد، منم برای اینکه مجبور نشم به همسایه سلام کنم دویدم بالا، بعد همسایه مون منو دید🥲
عموم شهید شده . داشتند میگفتند که برای شادی روح پدر و مادر و پسر مادربزرگم که غذا و اینا درست کرده صلوات ، که من اون موقع حواسم نبود که عموی شهیدمو داره میگه .. فکر کردم داره خودشو میگه گفتم : کدوم پسرش ؟ خیلی هم خنده رو .. بعد گفت اونی که شهیده بعد من واقعا تو جمع آب شدم . همه و همه نگام میکردن . خب این بود داستان خواهرم
توی مهمونی که اومده بثدن بهم گفتن چه قدر بزرگگ شدیگفتم چشاتون بزرگ می بینه بزرگیه خودتونه
سرم رفت تو گوشی نفهمیدم فامیلمون داره نگاه میکنه چی تو گوشیمه 🥲😑
یه بار تو مراسم تشیع جنازه بودیم وقتی با مامانم رفتیم پیش صاحب عزا از دهنم پرید گفتم ( دفعه اخرتون باشه روحش پاش ) مراسم منفجر شد تا جند روز داشتم میخندیدم 😂😂😂😅🤣🤣🖤🖤❤️
تو مهمونی نبود ولی یه بار تو خونه دیر بیدار شده بودم اونا هم غذا خورده بودن منم یکم بعد بیدار شدنم گشنم شد و گفتم : غذا میشه مامانمو گرم کنی 🤣💔
نمیدونستم مهمون اومده با صدای بلند به دختر خاله فح.ش دادم
این مال خودم نیست مال بابا بزرگمه ولی خب یه مهمونی داشتیم همه فامیل جمع شده بودیم بعد چون روز پنج شنبه بود اومدیم فاتحه بخونیم یهو دختی عمم گفت میشه واسه رانده سرویس مون تازه مرده برای اونم فاتحه بخونید اونم پرسید اسمش کیه گفت مسعود صیادی پدر بزرگم اسم همه رو گفت بعد اخرش هم گفت که برای شادی روح مرحوم تازه درگذشته بتول صیادی .... خدایی اینقدر خندیدیم همه منفجر شدیم 🤣🤣🤣روحش شاد😁
تو عروسی بودم داشتم با کفشهای پاشنه بلندم راه میرفتم با کله خوردم زمین 🤦♀️😂📿
چایی بردم برا مهمونا ریختم رو دخترخالم😍💔
موقعی که مهمونا داشتن میرفتن گفتم زحمت دادید دیگه تکرار نشه وای
داشتم به دوستم پیام میدادم تو گوشی بعد محوش بودم بعددد اونقدر بد گفتم از این فامیلمون اصن چندتا فحش هم دادم بعد دیدم خودش بهتر از خودم داره میخونه سرش تا کله تو گوشیم بود
یه دفعه تو مهمونی کلی پشت سر یکی غیبت کردم بعدا فهمیدم دوست صاحب مجلس بوده 🤡🤡 هنوز قلبم تیر میکشه💔💔
لینک کوتاه
توجه!
محتوای ارائه شده در این سایت توسط کاربران تولید می شود و تستچی نقشی در تهیه محتوا ندارد بنابراین نمایش این محتوا به منزله تایید یا درستی آن نیست. مسئولیت محتوای درج شده بر عهده کاربر سازنده آن می باشد.
خیلی نامزدید من برنده نشدم🕳️
برای مرگ پدربزرگم بهم تسلیت گفته بودن گفتم خودا رفتگان تونو نگه داره😂
چه باحال بودن 🤣🤣🤣🤣🤣